غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند
غمگینم و این ربطی به تو ندارد
که دختر همسایه‌ ام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشه‌ای در گیسوانم
کاش به زنی که عاشق است
می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق این‌ همه مهربان است...
دیدگاه ها (۰)

صبح‌های تکراری مرا خسته کرده استحبسی میان یک وجب آغوشم آرزوس...

پی تو پیر شدم، باز ولی خوشحالمتو جوان ماندی و من شد نود و نه...

من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزانمن دردم و دردم ، تو دوا ...

تو بانوی غم های عمیقیشعرهای غمگینکلمات جانگدازبا چشمانت می ت...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

My Vampire Mate Season 2 part : ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط