ایمهربانترازبرگدربوسههایباران

#ای‌مهربان‌تر‌از‌برگ‌در‌بوسه‌های‌باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
 
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
 
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
 
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
 
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
 
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
 
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
 
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران...
دیدگاه ها (۱)

#ایل_کوچیدکبکی می پرد از گون زاریخاموشدر آینه ایسنگِ سیاهِ س...

#و‌شب‌هنگامچون جرم سایه‌هادر هرم تیرگیتبخیر می‌شدیمدر پرسه‌ه...

#وای_باران_باران_شیشه_پنجره_را_باران_شست_از_دل_من_اما چه کسی...

#من‌یک‌بار‌مرگ‌را‌تجربه‌کرده‌امیک نفر شبیه تودست یک نفرکه شب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط