ایلکوچید

#ایل_کوچید
کبکی می پرد از گون زاری
خاموش
در آینه ای
سنگِ سیاهِ سردِ اجاق
تو را می بینم
که بوی نان داری
صدای مشک و بانگ خروس
در گوش خیالم
جاریست.
و من مویه می کنم
خاطراتِ خاکستری را
در آستانه ی پرچینی خالی...
دیدگاه ها (۰)

#و‌شب‌هنگامچون جرم سایه‌هادر هرم تیرگیتبخیر می‌شدیمدر پرسه‌ه...

#بوی‌تو‌می‌دهد‌آغوش‌خالی‌امای واقعیت عشق خیالی‌اممست توام که...

#ای‌مهربان‌تر‌از‌برگ‌در‌بوسه‌های‌بارانبیداری ستاره در چشم جو...

#وای_باران_باران_شیشه_پنجره_را_باران_شست_از_دل_من_اما چه کسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط