عطر بآرآن

عــطــر بآرآن
سه پآرتی V
P.3









هفته ها گذشت و هیچ خبری از پسر نشد
حتی اون نیمکت چوبی هم خالی و خاک گرفته بود

یک عصر سرد ، وقتی که لیبرا داشت از خیبابان اصلی گذر میکرد صدای اروم موسیقی از کافه ای قدیمی شنید ، بی دلیل وارد کافه شد و همونجا...پشت میز ، دیدش


تهیونگ کمی لاغر تر شده بود ، نگاهش خسته تر
یک دفترچه جلوش بود و مدادی که انگار ساعت هاست بی حرکت مونده ، وقتی چشمش به لیبرا خورد فقط یه لبخند کوتاه زد .

نشست رو به روش ، سکوتی سنگین بینشون بود تا اینکه خود تهیونگ لب زد :

_میدونی ، بعضی آدما برای موندن ساخته نشدن .
فقط میان تا یه چیزی تو دلت عوض کنن ، بعدش میرن

لیبرا خواست چیزی بگه ، اما نگاه تهیونگ این اجازه رو نداد

اروم دفترچه رو بست و بلند شد و از کنار میز رد شد

درِکافه رو بست . نسیم سردی داخل کافه وزید و صفحه ای از دفترچه روی زمین افتاد
روش با خط لرزانی نوشته بود


"اگر روزی دلت برایم تنگ شد ، فقط به یاد باران بیوفت "
________________________________________________-
پآیآن... .
اَز لــآروسـ ـآ... .
@LLAROSA
دیدگاه ها (۴)

عــطــر بآرآنسه پآرتی VP.2سه روز گذشت ، دوباره همون کوچه این...

عــطــر بآرآنسه پآرتی VP.1بارون ریز و بیصدا میبارید کوچه بار...

وقتی دوست برادرته و.... پارت یازدهم

Under the moonlight 2 P4بعد پشت سر گذاشتن دو روز تعطیلی آخر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط