رقاصان چشم طوسی

رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
پارت 2
ویو جیمین:
دلم واسش ضعف رفت
از میون جمیعت گذشت و صف اول وایساد همین که خواستم بلند شم و برم داخل ماشین سرم گیج رفت و افتادم بغل یکی و اخرین چیزی مه دیدم چهره نگران همون پسر صورت گربه ای بود و بعدش سیاهی
ویو یونگی:
من یه پسر آلفای خون خالص 31 ساله و نیمه هات و نیمه کیوتم
امروز صبح که از خواب پاشدم رفتم سرویس و مارای مربوژه رو انجام دادم روتین پوستیم و انجام دادم و تین لب و براق کننده لب زدم و رفام پایین صبحونه خوردم که ته ته اومد
تهبونگ دوستمه یه پسر آلفای 29 ساله که من خرس عسلی صداش میکنم تهیونگ تنها کسیه که میتونم پیشش ساید خون گرم و کیوتمو نشون بدم
پیش بقیه یه گربه وحشی و عصبیم که خطا کنن تو خاک باغ چالشون میکنم
امروژ با ته کلی رفتیم بیرون و خوش گذرونی کردیم که دیدیم یه جا مردم جمع شدن
تهیونگ از سر فضولیش دتسمو کشید و برد
که دیدم یه پسر خیلی زیبا داره بالا میاره
یه جا دیده بودمش...
اهاااا اون روز تو یه اجرای خیابونی بی نظیر بود
تهیونگ دستمو کشید و از بین جمیعت اوردم جلو دقیقا جلوی اون پسری که حالش بد بود بودم
یه لحظه نگاهامون قفل هم شد
یاااا چقد کیوتههههه
درسته اون لحظه بود که عشق در نگاه اول و درک کردم پسره پاشد که بره داخل ماشین که دستشو گذاشت روی سرش و داشت میفتاد که رفتم جلو و بغلش کردم
از راحیه ی تلخش قشنگ میتونستم بفهمم حالش چقد بده اون راحیه ی هلو خامه ای تلخ گرگم و اذیت میکرد
گرگم کنترلم و به دست گرفته بود
تونستم از ذهن پسره بفهمم اسمش جبمینه
پارک جیمین 29 ساله امگای خون خالص با راحیه ی هلو خامه ای و گرگ سفید
اون پسری که همراه جیمین بود با تهیونگ قشنگ فهمیده بودن گرگم کنترلم و به دست گرفته
رفتم سمت ماشبن خودم و جیمین و سوار ماشین کردم و به سمت نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردم که تهیونگ و اون پسره خرگوش نما با ماشین دنبالم اومدن
رسیدم به یه بیمارستان و رفتم داخل
یونگی~
تهیونگ✓

~کسی تو این خراب مونده نیستتت؟
پرستار: اقا لطفا اروم اینجا بیمارستانه
~خفه
پرستار: بیمار رو بذارین رو برانکارد
جیمین رو گذاشتم رو برانکارد و رفتم سمت پذیرش
منشی: خب لطفا این لیست رو پر کنید
~برای چیه؟
منشی: خب انگار تو نوشیدن ویسکی و هاله هوله خوردن زیاده روی کردن باید معده پارتنرتون رو شستشو بدیم
~بلع
فرم رو پر کردم که رسیدم به حایی که نوشته بود نسبت
چی مینوشتم؟
همینجوری دستم اومد نوشتم دوست پسر

دکترا رفتن سمت اتاق جیمین یکم بعد از دفتر دکتر صدام کردن
دکی: همراه اقای پارک جیمین
~منم
دکی: نسبتتون
~دو... دوست پسرشم
دکی: بله لطفا بفرمایین داخل
رفتم داخل نشستم رو صندلی که گفت
ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۶)

رقاصانـ چشمـ طوسی پارت 3ویو یونگی: دکی: خب اقای مین یونگی ...

رقاصانـ چشمـ طوسی 🌪پارت 4ویو یونگی: ~هوم بیدارم بیدارمزبو......

رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪پارت ۱ویو جیمین: سلام من جیمین هستم یه پس...

معرفی: نام فیک: رقاصانـ چشمـ طوسیــــ🌪ژانر: امگاورسی، مافی...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

blackpinkfictions پارت ۲۱

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط