رقاصان چشم طوسی
رقاصانـ چشمـ طوسی
پارت 3
ویو یونگی:
دکی: خب اقای مین یونگی درسته؟
یونگی: درسته
دکی: خب همسرتون حالش خوبه ولی گرگشون نَفس کرده و باعث میشه تا یه مدتی با لباس یا وسایل های خودش برای خودش قلمرو بسازه و هیچ کس خب الفاش رو داخل قلمروش راه نمیده
پیشنهاد میکنم تو این یه مدت نزارین زیاد تو اجتماع باشه و زیاد غذا نخوره
مخصوصا مشروبات الفای نباید ترکش کنه و این یه مدت پیشش باشه
یونگی: چشم
دکی: خب میتونین همسرتون رو ببینین
پاشدم و از اتاق زدم بیرون
الان اینکه جفت نداره من چه غلطی کنممم؟ تهیونگ و اون پسره خرگوش نما هم نمیانننن
زنگ زدم به تهیونگ که جواب داد
✓هیونگ کار فوری دارم بعدا زنگ میزنممممم
و تلفن و قطع کرد
روز تم داخل اتاق جیمین که با حجمی زیاد از رایحه ی هلو خامه ای تلخ مواجه شدم
~خوبی؟
*اوممم
رفتم کنار تختش که خودشو از کردنم اویزون کرد
~هی چیکا.....
یاد حرفای دکتر افتادم
این حرکاتش یعنی گرگشه نه خودش
یعنی الان من جفتشم؟
دستاشو ول کرد و بازم گرفت خوابید
اینجور که بوش میاد باید ببرمش خونه خودم
خونه منو ته جداس ولی یه یه خونه داریم که بعضی وقتا باهم توش زندگی میکنیم و خونه مشترکیمونه
پرستار اومد سرمشو کند و رفت
یهویی بیدار شد
*هیییی دلم بوس میخوادد(لپاشو باد میکنه و به لپش اشاره میکنه)
خیلیم عالی
~باشه امگا کوچولو
دستمو نوازض وار روی گونش کشیدم و بوسه ای بهش زدم
~ میرم کارای ترخیص و انجام بدم نخوابیا
*باش(کیوت)
(بچه ها تا وقتی جیمین نفس هستش با حالت کیپت حرف میزنه بعضی وقتا نمینویسمش خودتون بدونید دیگه حرفای جیمین کلا کیوته)
رفتم سمت پذیرش و پول و شناسنامه و فرم رو دادم به منشی زد توی کامپیو تر و پول و گرفت و گفت مرخصین
رفتم داخل اتاق که دیدم نمیتونه سرپا وایسه
براید بغلش کردم و از اتاق زدم بیرون
از بیمارستان خارج شدم که فهمیدم نصف فن هاش دم درن
جیمین از خجالت سرشو تو سینم قایم کرد از کیوتیش داشتم میمردم
از بین جمیعت اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و روندم سمت خونه دومم
اونجا رو حتی تهیونگم نمیشناخت و کسی نمیتونست مزاحم بشه
رفتم داخل و جیمینو گذاضتم رو کاناپه
*هی یونگیا
~ هومم
*بغلم کن
رفتم از رو ماناپه برش داشتم و بردمش اتاق
~لباساتو عوض کن لباس راحتی بپوش
*حال ندارم الفا
~خودم تنت کنم؟
*هوم
رفتم سمتش و لباساشو در اوردم چشمم که به بدن سفیدش میخورد تح...ریک میشدم ولی جلوی خودمو گرفتم
لباسای راحتی پوشوندم بهش فقط یک یا دو سانت ازم کوتاه تر بود رو تخت انداختمش و کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و به خواب فرو رفتیم
صبح با احساس خی...سی لبام پاشدم
دیدم
زبو.....شو کشیده رو لبام
*بیدار شو دیگه
~هوم بیدارم بیدارم
ادامه دارد............
پارت 3
ویو یونگی:
دکی: خب اقای مین یونگی درسته؟
یونگی: درسته
دکی: خب همسرتون حالش خوبه ولی گرگشون نَفس کرده و باعث میشه تا یه مدتی با لباس یا وسایل های خودش برای خودش قلمرو بسازه و هیچ کس خب الفاش رو داخل قلمروش راه نمیده
پیشنهاد میکنم تو این یه مدت نزارین زیاد تو اجتماع باشه و زیاد غذا نخوره
مخصوصا مشروبات الفای نباید ترکش کنه و این یه مدت پیشش باشه
یونگی: چشم
دکی: خب میتونین همسرتون رو ببینین
پاشدم و از اتاق زدم بیرون
الان اینکه جفت نداره من چه غلطی کنممم؟ تهیونگ و اون پسره خرگوش نما هم نمیانننن
زنگ زدم به تهیونگ که جواب داد
✓هیونگ کار فوری دارم بعدا زنگ میزنممممم
و تلفن و قطع کرد
روز تم داخل اتاق جیمین که با حجمی زیاد از رایحه ی هلو خامه ای تلخ مواجه شدم
~خوبی؟
*اوممم
رفتم کنار تختش که خودشو از کردنم اویزون کرد
~هی چیکا.....
یاد حرفای دکتر افتادم
این حرکاتش یعنی گرگشه نه خودش
یعنی الان من جفتشم؟
دستاشو ول کرد و بازم گرفت خوابید
اینجور که بوش میاد باید ببرمش خونه خودم
خونه منو ته جداس ولی یه یه خونه داریم که بعضی وقتا باهم توش زندگی میکنیم و خونه مشترکیمونه
پرستار اومد سرمشو کند و رفت
یهویی بیدار شد
*هیییی دلم بوس میخوادد(لپاشو باد میکنه و به لپش اشاره میکنه)
خیلیم عالی
~باشه امگا کوچولو
دستمو نوازض وار روی گونش کشیدم و بوسه ای بهش زدم
~ میرم کارای ترخیص و انجام بدم نخوابیا
*باش(کیوت)
(بچه ها تا وقتی جیمین نفس هستش با حالت کیپت حرف میزنه بعضی وقتا نمینویسمش خودتون بدونید دیگه حرفای جیمین کلا کیوته)
رفتم سمت پذیرش و پول و شناسنامه و فرم رو دادم به منشی زد توی کامپیو تر و پول و گرفت و گفت مرخصین
رفتم داخل اتاق که دیدم نمیتونه سرپا وایسه
براید بغلش کردم و از اتاق زدم بیرون
از بیمارستان خارج شدم که فهمیدم نصف فن هاش دم درن
جیمین از خجالت سرشو تو سینم قایم کرد از کیوتیش داشتم میمردم
از بین جمیعت اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و روندم سمت خونه دومم
اونجا رو حتی تهیونگم نمیشناخت و کسی نمیتونست مزاحم بشه
رفتم داخل و جیمینو گذاضتم رو کاناپه
*هی یونگیا
~ هومم
*بغلم کن
رفتم از رو ماناپه برش داشتم و بردمش اتاق
~لباساتو عوض کن لباس راحتی بپوش
*حال ندارم الفا
~خودم تنت کنم؟
*هوم
رفتم سمتش و لباساشو در اوردم چشمم که به بدن سفیدش میخورد تح...ریک میشدم ولی جلوی خودمو گرفتم
لباسای راحتی پوشوندم بهش فقط یک یا دو سانت ازم کوتاه تر بود رو تخت انداختمش و کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و به خواب فرو رفتیم
صبح با احساس خی...سی لبام پاشدم
دیدم
زبو.....شو کشیده رو لبام
*بیدار شو دیگه
~هوم بیدارم بیدارم
ادامه دارد............
- ۱۵.۵k
- ۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط