هر چه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه...، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم‌ از قصه‌ زلفت‌ گرهی‌ باز کنم‌
به‌ پریشانی گیسوی تو سوگند‌ نشد

خاطرات‌ تو ودنیای مرا‌ سوزاندند
تا‌ فراموش شود ‌ یاد تو هرچند نشد

من‌ دهان‌ باز نکردم‌ که‌ نرنجی از من‌
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد

دوستا‌ ن‌ عاقبت‌ از چاه‌ نجاتم‌ دادند
بلکه‌ چون‌ برده‌ مرا‌ هم‌ بفروشند‌ نشد!

#فاضل_نظری
#شعر
#دلتنگی
دیدگاه ها (۱)

نسبت عشق به من نسبت جان است به تنتو بگو من به تو مشتاق ترم ی...

گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشتتردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذا...

پرسیدم از فرهاد: آیا عشق شیرین بود؟در پاسخم خندید...یعنی بست...

#شهریار #شعر_کوتاه #به_وقت_تنهایے‌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط