دلم یک برف سنگین می خواهد

دلم یک برف سنگین می خواهد.
از همان برفهایی که یک شب میخوابیدی وصبح ،تمام کوچه ها را سفیدی می گرفت صدای
سکوت تمام شهر را پر میکرد و
خانه،دلخواهترین جای شهر برایم میشد.دلم
یک برف سنگین میخواهد!
که دغدغه تعطیل شدن مدرسه
تمام آرزوی همان روزم باشد.
که صدای رادیو را بلند کنم و
خبر شنیدنش مرا از خود بی خود کندصبح تا غروب مشغول
درست کردن آدمی باشم که جنسش از برف است و تمام نگرانی
روزهای بعد خراب شدن و
آب شدن آدم برفی ام باشد
دلم همان روزها را میخواهد.
همان روزهای برفی ای که فاصله آرزو کردن تا برآورده شدن آرزوها
آنقدر کم و شدنی بود.
می خواهم برگردم و آرزو کنم تا بزرگ نشوم و همیشه دلم برف سنگین بخواهد...🍃
دیدگاه ها (۷)

سارتر یه جایی میگه:"لازم است گاهی در زندگی،بعضی آدم‌ها را گم...

اونجاکه شاملومیگه:حوصله ات که سرمی رود؛بادلم،بادوست داشتنم ب...

من به جای همه،برای اون لبخندهایی که خیلی وقتا از روی قوی بود...

شب نباشد که فراق تو دلم خون نکندوآرزوی تو مرا رنج دل افزون ن...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

"پارت اول""یادگاری از تاریکی"تقریبا دو سال شده است که خواهر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط