رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

part 12

× دخترا پریدن جلوم
× چی شده چتونه
جیسو: ات این لباسا چیه
× کدوما
رزی: اوناها (‌ اشاره به تخت)
× خوب.... اونا چیزه...
لیسا: چی بگو دیگه
× خوب اونا برای مهمونی هستش
جنی: مهمونی چی ات
× بشینین توضیح میدم
ویو بعد از گفتن ماجرا:
× ....ولی واقعا دوست ندارم برم کاش یکی دیگه بره حس خوبی به این موضوع ندارم
جیسو: ات هیچ اتفاقی قرار نیست پیش بیاد امید داشته باش
× ممنون دخترا......( صدای در)
جنی: کیه یعنی
× نمی دونم جنی برو در رو باز کن
رزی: من میرم
× وقتی رزی درو باز کرد با چند تا خانم که کیف های بزرگی به دست داشتن مواجه شدم اینا کی هستن که شروع به حرف زدن کردن
میکاپ آرتیست: سلام خسته نباشید خانم ما رو ارباب فرستاده
× میکاپ آرتیست هستید
میکاپ آرتیست: بله و باید کارمون رو شروع کنیم ارباب دستور دادن
× باش
لیسا: خوب ما میریم بیرون تو آماده شو
دخترا: مواظب خودت باش خدانگهدار
× خدانگهدار دخترا
× دخترا رفتن که میکاپ آرتیست شروع کرد به درست کردنم
ویو ۱ ساعت بعد:
میکاپ آرتیست: خوب خانم تموم شد مثل ماه شدید
× نگاهی به خودم داخل اینه کردم واقعا زیبا شده بودم لباسی که انتخاب کرده بودم رو پوشیدم کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون که پیامی به گوشیم اومد
پیام :
_ پایین منتظرم
× از عمارت زدم بیرون که متوجه ارباب شدم خیلی خوشتیپ شده بود ...‌من دارم چی میگم
_ خوشکل شدی
× مرسی
_ سوار شو که خیلی دیر شده
( سوار ماشین میشن)
_ خوب گوش کن چی میگم اگه از این دستورات سرپچی کنی من میدونم و تو
× .....
_ 1,باکسی گرم نمیگیری کلا حرف نمیزنی اونم با مردا
۲ کنارم خودمم میمونی
۳ ارباب صدام نکنی
× چی صدات کن....
_ کوک
× کوک....
_ خوبه بریم ‌‌......


ادامه دارد🌃


حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 🍁🍀

شرط ها:
۵۰ لایک
۲۳ کامنت
۷ فالو
۱۳ بازنشر
دیدگاه ها (۲۴)

به به ببین چه کردید همه رو دیونه کردید 🥺۸۱۸ تایی شدنمون مبار...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

رمان جونکوک ( عمارت ارباب)

🧸Shadow of Love{part 4} 🦋× وایییی باورم نمیشه .... خالمهه .....

رمان ( عمارت ارباب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط