از جوانی گله دارم ز جهانت سیرم

از جوانی گله دارم ز جهانت سیرم

کوله باری ز حسرت ز همه دلگیرم

من سرو پای خیالم همه سال بیمارم

ز غم دوریه یارم همه شب بیدارم

تا سحر خواب ندارم نه کسی میداند

نه کسی هست که چون خود به کنارم ماند

من و جام و می و مطرب همه دیوانه شدیم

گویی از شهر خود دورو بیگانه شدیم

تو کمی حرف بزن من به غمم میبالم

سر بیکسی سلامت که شده احوالم...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

من به درماندگی صخره و سنگمن به آوارگی ابر ونسیممن به سرگشتگی...

چو بستي در بروي من به کوي صبر رو کردمچو درمانم نبخشيدي به در...

مادر کنار باغچه تنها نشسته استسرشار از سکوت و مدارا نشسته اس...

دوست دارم جستجو در جنگل موی تو رااز خدا چیزی نمی‌خواهم به جز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط