بازتداشتمازرفتنباسحرآوازهاینخواندهونرمایابرها

#بازت_داشتم_از_رفتن_با_سِحر_آوازهای_نخوانده_و_نرمای_ابرهای_نباریده_اما...
رفتی.
 
از میان شکسته های آینه
و تکه های آفتاب
بر پلی از رنگین کمان گذشتی، رفتی.
 
رفتی تا ماه
تا گل سرخ
تا سحر آواز پرنده ای
که از دور تو را می خواند
و من ماندم
در هراس آوازهایی که دیگر نمی بارند
و ابرهایی که
دیگر نمی خوانند...
دیدگاه ها (۰)

#بانوی_شعرهای_پر_از_های_و_هوی_منمطلع‌نشینِ دورتر از آرزوی من...

#پریشانم_شبیه_زلف_های_وحشی_ات_در_بادشبیه پیکر ایران، پس از ف...

#آرزو_دارم_در_آسمان_ها_زمینی_داشته_باشم_تا_بر_سنگ_فرش_ابرها_...

#دُچار_شده‌ام_به_اویی_که_راهِ_چاره‌ام_نبود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط