بانویشعرهایپرازهایوهویمن

#بانوی_شعرهای_پر_از_های_و_هوی_من
مطلع‌نشینِ دورتر از آرزوی من

امشب ردیف این غزل آئینه‌دار توست
بنشین کنار قافیه‌ها روبه‌روی من

دارم درون قاب خودم خاک می‌خورم
دستی بکش به شیشه‌ی بی‌رنگ‌وبوی من

در سردسیر ثانیه‌ها با هوای تو
سرگرم واژه‌هاست لبِ گفتگوی من

راهی نشست زیر قدم‌های رفتنت
راهی که بست بعدِ تو راه گلوی من

چشمان سرخِ غیرتیَم روسفید شد
می‌رفت اگرچه پشت سرت آبروی من

اینک منم؛ به یاد تو فرهاد می‌شوم
اینک تویی کنار خودت، تلخ‌خوی من

رفتی اگرچه ساده، ولیکن بعید نیست
روزی "نهاد جمله" بیاید به‌سوی من...
دیدگاه ها (۰)

#پریشانم_شبیه_زلف_های_وحشی_ات_در_بادشبیه پیکر ایران، پس از ف...

#غم_به_ابروی_تو_و_روی_لبت_لبخند_استوای از آن فتنه گری ها که ...

#بازت_داشتم_از_رفتن_با_سِحر_آوازهای_نخوانده_و_نرمای_ابرهای_ن...

#آرزو_دارم_در_آسمان_ها_زمینی_داشته_باشم_تا_بر_سنگ_فرش_ابرها_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط