پریشانمشبیهزلفهایوحشیاتدرباد

#پریشانم_شبیه_زلف_های_وحشی_ات_در_باد
شبیه پیکر ایران، پس از فتحش به دست ماد

غرورم جای خود امّا، چنین انکار ممکن نیست:
که این کشور پس از عاشق شدن، در دست تو افتاد

ندارم دلهره در جان ویرانم که می دانم
تو چون کوروش، اگر غارت کنی، خود می کنی آباد

مریضم یا فراموشی گرفتم؟ اصل خود را هم...
نمی دانم که بودم قبل تو، کو؟ کی؟ کجا؟! ای داد

چنان گم گشته ام در تو که حتّی پای هر امضا
زِ یادم می رود نام خودم را بعدِ حرف «صاد»

درونم دردِ شیرینیست، پرسیدم چه طاعونیست؟
و دکتر گفت؛ عشق واقعی از نوع خیلی حاد

و سعدی خوب می دانست، حافظ خوب می فهمید؛
من از روزی که در بند تو افتادم، شدم آزاد...
دیدگاه ها (۵)

#غم_به_ابروی_تو_و_روی_لبت_لبخند_استوای از آن فتنه گری ها که ...

#زنی_که_آمد_و_از_دور_سایه_سارم_شدصدای وسوسه ی آب های جاری بو...

#بانوی_شعرهای_پر_از_های_و_هوی_منمطلع‌نشینِ دورتر از آرزوی من...

#بازت_داشتم_از_رفتن_با_سِحر_آوازهای_نخوانده_و_نرمای_ابرهای_ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط