رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۴۰

دیانا، ارسلان

ارسلان، جانم زندگیم

دیانا، اصلا نمیتونم بدون تو دنیا رو تصور کنم

ارسلان، حالا کی گفت بدون من

دیانا، هیشکی دستشو محکم گرفتم تو دستم ارسلان

ارسلان، جان

دیانا، عقد کی میکنیم

ارسلان، تالار رزو کردم فردا انشالله

دیانا، آخ جون

ارسلان، خیلی دوست داری نی نی بزارم تو دلم

دیانا، با خجالت اوهوم زیر لب گفتم و سرم و انداختم پایین

ارسلان، آخه شیطونی مثل تو مگه خجالت میکشه

دیانا، فعلا که کشیده

۳ تا پارت به دلیل ۲۸۰ تایی شدنمون ۲۹۰ تایی پارت جایزه میدم
دیدگاه ها (۱۸)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۱ارسلان، سرشو بوسه ای زدم از تخت بل...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۲ارسلان، داشت از اپن می‌اومد پایین ...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۳۹دیانا، بعد چند دقیقه با گریه خوابم...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۳۸دیانا، با خوابی که دیدم از خواب بل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط