سهم من از زندگی ای کاش چشمان تو بود

سهم من از زندگی ای کاش چشمان تو بود
در میان دست من گرمای دستان تو بود

عمق اندوهم کِشد تا ورطه ی بیچارگی
کاش دردم را فقط بویی ز درمان تو بود

مهلتِ باقی عمرم گر مددکارم شود
جان فدایت میکنم این گرچه از آن ِتو بود

قیمت این خنده را من میدهم با جان دل
زندگی ام بسته بر یک لحظه و آن ِتو بود

انقلاب عشق را در من تو بر پا میکنی
نقشها روشن ولی از دست پنهان تو بود

بر حذر میداری ام جانا چرا این خیره سر
مرغ عشقش میپرانی آنکه مهمان تو بود

شسته ام دست از دعا ترسم خدا هم نشنود
ضجه هایی را که محصول نمایان تو بود

فارغ از تاثیر حرمانم نخواهم پا کشید
استقامت باید آری آنکه خواهان تو بود...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرامثل باران،تند میبارم نمی آیی...

به خدا که بسپاری حل می شودخودم دیده ام وقتی که از همه بریده ...

وقتی مدت زیادی را تنها سر کنی- به اختیار یا به جبر شرایط-،کم...

... امروز تمامِ تنهایی‌هایَم در زیر گلویم تجمع کردند!به گمان...

ادامه پارت آخر فصل دو بازمانده‌ ولی در این میان، سه فرد که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط