شب که می شود ؛ تمامِ جهان می خوابند .
من می مانم و سکوتی که درد می کند .
من می مانم و
اتوبان هایی ؛
که بی هدف می تازند .
تمامِ شهر خوابیده اند .
و چه دردناک است ؛
اینکه هیچ کس ، میانِ حجمِ شب بیداری ؛
همراهی ام نخواهد کرد !
شب که می شود ؛
تنهایی ام را در آغوش می کشم .
چشمانم را می بندم و
به اسرارِ کهکشان می اندیشم .
میانِ این باورِ عمیق ؛
حتی صدایِ نفس هایِ خدا را می توان شنید .
و من چه دیوانه وار ؛
این تنهاییِ فیلسوفانه را
دوست دارم بایاد رویای تووو...🦋🦋

دلتنگتم نالوتی😔
دیدگاه ها (۰)

ریشه‌هایم دویده در غم تو،شاخه‌ها چوبِ دارِ دلتنگی‌ستمن درختم...

چه مزه‌ی دلنشینیدو فنجان قهوه تلخ چشمانت را سر کشیدم و حبه ق...

مرا هوس می زچشم دلربای تو شدهوای جام ز دستان با سخای تو شدز ...

وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد اما کمک میکند با وجود غمها...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط