آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

#آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک‌نفردر آب دارد می‌سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ می‌زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می‌بندید
برکمرهاتان کمربند.

در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کُند بیهوده جان قربان!

آی آدم‌ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه‌تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد
باز می‌دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه‌هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان
بی‌تابی‌اش افزون
می‌کند زین آب‌ها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدم‌ها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می‌پاید،
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم‌ها که روی ساحل آرام در کارِ تماشایید!

موج می‌کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده. بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید:
-آی آدم‌ها...
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب‌های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
-آی آدم‌ها...

#نیما_یوشیج
دیدگاه ها (۱)

#روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟رفت از دستم عنان مژگان ...

#ماه بالای سر آبادی استاهل آبادی در خواب‌.روی این مهتابی، خش...

#ماهیِ کم‌طاقتم، یک روزِ دیگر، صبر کنتُنگ آب از روزهای قبل، ...

#افسرده خاطرم از پژمردگی بهار کجا می دمد عطر بهارنارنج تا سپ...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط