اولین بیست و چهار ساعت...با یک روانی
p4
سرشو تو گردنش قایم کرد و گریه کرد ولی متوجه نشد که جیمین داره صورتشو میکنه و بی صدا گریه میکنه
ا.ت با شنیدن صدای نگهبانا گه یواش گفتن(نشده کسی درنده وحشی رو به گریه انداخته باشه کار دکتره خوبه)سریع به جیمین نگاه کرد...صورتی مقابل هم گریون بودن
+گریه میکنی؟
_نه
+اگه من دیگه گریه نکنم تو هم تمومش میکنی باشه(اشکاشو پاک کرد_سعی در کنترل خودش)
+وقتی از زندان رفتیم بیرون موهاتو دو باره مشکی میکنم
_مگه..مگه چه رنگین
+سفید...یکمم سیاه...پسر تو جوونی پیر شدی
_ا.ت من...من دوستت دارم...میدونم تو یه روانی رو دوست نداری...یه روانی که اینقدر با زنا خوابیده که دیگه چیزی نیس ندیده باشه...یه روانی که ادمی زیادی کشته....روانیای که به بچها هم رحم نکرد...یه روانی که...
+نهههه...منم دوستت دارم
_چ..چی
+خواهش میکنم خوب شو من بهت نیاز دارم
جیمین ا،تو محکم تو بغلش گرفت و سرشو بوسید
_بمون پیشم تا خوب شم(بم)
نگهبان سریع وارد شد و غذاها رو برداشت و از دریچه تحویل داد اما قبل از خروج پاش گیر کرد و افتاد و در سلول کامل باز شد
>هی هی در رو ببند...
÷سریه پاشو پاشو..الان میاد بیرون
_یا خیلی دارید سر و صدا میکنید نمیبینید بعد از عمری به عشقم اعتراف کردم
با این حرف چشمای نگهبان گرد شد
>چی؟؟؟
+جیمین اولین و آخرین عشقم بوده من تا هر وقت که بشه تو سلول باهاش میمونم
>اما شما باید بعد از امروز برید از اینجا
_چی؟راست میگه؟...چرا؟میخوای بری؟...
+نه!من هیچجا نمیرم...بهم دو ماه وقت داده شده
نگهبان بیرون رفت و در رو بست
ا.ت از توی بغل پسر در امد و تو یه حرکت سرشو گرفت و لباشو به لبای جیمین چسبوند و جیمین حس کرد دوبرابر از کاراش پشیمونه چون اینهمه وقت با بودن تو سلول زندان از طعم لبای ا.ت محروم شده که هیچ حتا صورت ا،تو فراموش کرده
_عاشقتم(بم)
+من بیشتر
جیمین تو چشمای ا.ت زل زد
_میتونم...
+البته
جیمین لبخند بی جونی زد و شروع کرد اروم اروم لبای ا،تو بوسیدن و مک های ریزش طعم دلنشین اونا رو چشیدن اما ا.ت همکاری نمیکرد تا جیمین کاملا جوری که میخواد ا،تو ببوسه بعد ا.ت لبای پسرو
جیمین زبونشو به لب بالای ا.ت کشید و گوشه لب پایینش به دهن گرفت و همونجور که میخورد بوسش هم میکرد و این باعث قلقلک ا.ت میشد
_حالا همکاری کن باهام
ا.ت بدنشو بیشتر به جیمین چسبوند و دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد و با خم کردن سرش زاویه ای مناسب برای کیس های دو طرفه ایجاد کرد...دستای جیمین کمر ا.ت رو محکم گرفته بود و اونو نگه داشته بود
جیمین لب بالای ا،تو مک میزد و ا.ت لب پایین جیمین رو کیس میکرد چقدر که لذت بخش بود حتا در اون حال هر دو نفس میکشیدن تا کیسشون تموم نشه جیمین....
80🤤💋❤
سرشو تو گردنش قایم کرد و گریه کرد ولی متوجه نشد که جیمین داره صورتشو میکنه و بی صدا گریه میکنه
ا.ت با شنیدن صدای نگهبانا گه یواش گفتن(نشده کسی درنده وحشی رو به گریه انداخته باشه کار دکتره خوبه)سریع به جیمین نگاه کرد...صورتی مقابل هم گریون بودن
+گریه میکنی؟
_نه
+اگه من دیگه گریه نکنم تو هم تمومش میکنی باشه(اشکاشو پاک کرد_سعی در کنترل خودش)
+وقتی از زندان رفتیم بیرون موهاتو دو باره مشکی میکنم
_مگه..مگه چه رنگین
+سفید...یکمم سیاه...پسر تو جوونی پیر شدی
_ا.ت من...من دوستت دارم...میدونم تو یه روانی رو دوست نداری...یه روانی که اینقدر با زنا خوابیده که دیگه چیزی نیس ندیده باشه...یه روانی که ادمی زیادی کشته....روانیای که به بچها هم رحم نکرد...یه روانی که...
+نهههه...منم دوستت دارم
_چ..چی
+خواهش میکنم خوب شو من بهت نیاز دارم
جیمین ا،تو محکم تو بغلش گرفت و سرشو بوسید
_بمون پیشم تا خوب شم(بم)
نگهبان سریع وارد شد و غذاها رو برداشت و از دریچه تحویل داد اما قبل از خروج پاش گیر کرد و افتاد و در سلول کامل باز شد
>هی هی در رو ببند...
÷سریه پاشو پاشو..الان میاد بیرون
_یا خیلی دارید سر و صدا میکنید نمیبینید بعد از عمری به عشقم اعتراف کردم
با این حرف چشمای نگهبان گرد شد
>چی؟؟؟
+جیمین اولین و آخرین عشقم بوده من تا هر وقت که بشه تو سلول باهاش میمونم
>اما شما باید بعد از امروز برید از اینجا
_چی؟راست میگه؟...چرا؟میخوای بری؟...
+نه!من هیچجا نمیرم...بهم دو ماه وقت داده شده
نگهبان بیرون رفت و در رو بست
ا.ت از توی بغل پسر در امد و تو یه حرکت سرشو گرفت و لباشو به لبای جیمین چسبوند و جیمین حس کرد دوبرابر از کاراش پشیمونه چون اینهمه وقت با بودن تو سلول زندان از طعم لبای ا.ت محروم شده که هیچ حتا صورت ا،تو فراموش کرده
_عاشقتم(بم)
+من بیشتر
جیمین تو چشمای ا.ت زل زد
_میتونم...
+البته
جیمین لبخند بی جونی زد و شروع کرد اروم اروم لبای ا،تو بوسیدن و مک های ریزش طعم دلنشین اونا رو چشیدن اما ا.ت همکاری نمیکرد تا جیمین کاملا جوری که میخواد ا،تو ببوسه بعد ا.ت لبای پسرو
جیمین زبونشو به لب بالای ا.ت کشید و گوشه لب پایینش به دهن گرفت و همونجور که میخورد بوسش هم میکرد و این باعث قلقلک ا.ت میشد
_حالا همکاری کن باهام
ا.ت بدنشو بیشتر به جیمین چسبوند و دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد و با خم کردن سرش زاویه ای مناسب برای کیس های دو طرفه ایجاد کرد...دستای جیمین کمر ا.ت رو محکم گرفته بود و اونو نگه داشته بود
جیمین لب بالای ا،تو مک میزد و ا.ت لب پایین جیمین رو کیس میکرد چقدر که لذت بخش بود حتا در اون حال هر دو نفس میکشیدن تا کیسشون تموم نشه جیمین....
80🤤💋❤
- ۱۸.۰k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط