گمان نمیکردم



گُمان نمی‌کردم
کسی بتواند این‌طور آرام و بی‌صدا در گوشه‌ی قلبم خانه کند.
گُمان نمی‌کردم
صدای خنده‌ای بتواند مثل موسیقی در گوشم بماند و هر بار که دلتنگ می‌شوم، روحم را آرام کند.
گُمان نمی‌کردم
نگاه کسی بتواند این‌قدر گرم باشد که حتی در سردترین روزها هم دلم را روشن نگه دارد …

دیدگاه ها (۸)

بسوزاندم هر شبی آتششسحر زنده گردم به بوی خوششاگر میرم امروز ...

یکی از غم انگیزترین جمله های که خوندم جمله ای که در کتاب کاف...

تنهایی‌ام را با تو قسمت می‌کنم سهم کمی نیستگسترده‌تر از عالم...

. . روز و شب با لمس دستانت دلم دیوانه شددرد دلتنگی درونم بی ...

ازمایشگاه سرد

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

جواد قارایی :لطفا منتشر کنید. از سال ۱۳۸۹ تا کنون در ۶ مجموع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط