چند شاتی

بد گرل
part ۴
تقریبا داد زدم
+ چقد بگم دلتنگت بودم و نتونستم تحمل کنم؟
خلاف من، خیلی خونسرد جواب داد
جونگکوک: مگه بهت نگفته بودم بدون من نه؟
+ گفته بودی
جونگکوک: خب؟
+ بازم بدون تو کام نکردم که، خودت رسیدی
چشماشو ریز کرد و لباشو رو هم فشار داد
تا چند ثانیه چیزی نگفت، منم حرفی نزدم. مجبور شد خودش سکوتو بشکنه
جونگکوک: تو متوجه نیستی داشتی چیکار میکردی یا میخوای منو عصبی کنی؟
+ متوجهم، اما
پرید وسط حرفم
جونگکوک: خودتو بذار جای من، چه حسی پیدا میکنی؟
سعی کردم از فکرای منفی دورش کنم
+ اگه توام یه روز از دلتنگی همچین کاری کنی و من پیشت نباشم، درکت میکنم
جونگکوک: واقعا؟
+ آره
جونگکوک: ثابت کن
نمیدونستم چه جوابی بدم
وقتی سکوتمو دید، پوزخند زد و از جاش بلند شد
رفت سمت حموم
با بلند شدن صدای دوش، بغضی که داشت گلومو چنگ میزد، رها کردم
تا چند دقیقه مشغول گریه بودم
اما با یادآوری اینکه جونگکوک خیلی سریع دوش میگیره، از جام بلند شدم
اشکامو پاک کردم و رفتم سمت حموم
باید هر طوری شده، این وضعیتو درست کنم
رفتم پشت در
بدون در زدن رفتم داخل
پشتش به من بود و داشت موهاشو آبکشی میکرد
از پشت بغلش کردم
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۸)

چند شاتی

چند شاتی

ࡅ߳ܭܩࡅ࡙ܠܙ ܢ̣ܭ " 🌲 "

" بک بدیم. .،، 🌵 ،، ویژه هم میک...

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط