پارت چهارم_ارابل
.
مونا نفسش را در سینه حبس کرد؛ نوری که از حلقه آبی لیان می تابید مثل آیینه ای از ستاره ها جنگل را به دنیایی دیگر تبدیل کرده بود. در همان لحظه آرون جلو آمد و چوب دستی اش را به آرامی بالا گرفت جرقه های آبی میان انگشتانش میرقصیدند و به سمت مونا نور باریدند نه برای حمله بلکه برای لمس برای سنجش

مونا حس کرد گرمایی عجیب درونش جریان پیدا میکند همان گرمایی که کاترین از قبل به او هشدار داده بود. قلبش تند میزد اما نه از ترس بلکه از هیجان

آرون با صدایی نرم اما جدی گفت:
«مونا هر موجودی که این جنگل را لمس کرده بخشی از قدرتش را با خودش برده تو باید انتخاب کنی که این قدرت را قبول کنی یا نه.

مونا دستش را روی قلبش گذاشت و نگاهی به نور آبی انداخت که انگار از درون او میدرخشید صدای زمزمه مه و گرگینه ها و جادوگرها یکی شده بود و حس میکرد همه نگاه ها روی اوست.

ناگهان یک موج خفیف از انرژی از او بیرون زد و آرون قدمی عقب رفت اما لبخندی کوچک روی لبش نشست.
"پس تو انتخاب کردی آماده باش."

مونا لحظه ای مکث کرد سپس با تصمیمی قاطع گفت میخوام برم جلو میخوام ببینم میتونم جلوی پریزاد رو بگیرم.»

آرون سرش را تکان داد و دستش را به سمت مونا دراز کرد.
«پس با من بیا قدم اول سخت ترین قدمه، اما من كنارتم.»

مونا دستش را در دست آرون گذاشت لحظه ای بعد نوری شدید و آبی اطرافشان ،پیچید و جنگل با تمام موجودات درخشان و سایه های رقصان انگار نفس کشیدنشان را نگه داشت.

صدای خنده ی گرگینه ها و زمزمه ی جادوگرها تبدیل به موسیقی شد و مونا فهمید که این تازه آغاز ماجراجویی اش است. اما چیزی در اعماق جنگل چیزی تاریک و قدرتمند همچنان در انتظار بود...

"پارت بعد=۳۰ لایک"
دیدگاه ها (۱۵)

خب این پیج پریده بود قراره اینجا هم فیک رو ادامه بدم

پارت سوم_ارابل.همان لحظه نوری گرم پشت شانه اش تابید و وقتی ب...

( گناهکار ) ۷۱ part قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین ...

( گناهکار )۱۲۲ part لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط