تهیونگ با نگاهی غمزده گفت:
کوک تو هیچوقت ندیدی چطور چشم هام
فقط دنبالت بود...
حتی وقتی میخندیدم، دلم گریه میکرد برای نبودنت...
-کوک سرش را پایین انداخت، صدایش لرزید..
من دیدم تهیونگ...
انگار هنوز امید داشتی که صدایت را بشنوم..
بخندم...
کوک میخواست ادامه بده اما تهیونگ اروم گفت
از وقتی رفتی، هیچ صدایی در دنیا به زیبایی خندهات نیست...
و هیچ سکوتی به تلخی نبودنت..
تو برای من مثل نفس بودی، مثل نوری که از پشت ابر میتابد. حالا که رفتی، انگار همه چیز خاموش شده...
- کوک آرام گفت:اما تهیونگ...
حتی اگر ماه دیگر برنگردد، ..
دوستت خواهم داشت اما...
میدانی که غیر ممکن است زمانی که
تو همسر پادشاه کشورم هستی...
جئون کایان..
کوک تو هیچوقت ندیدی چطور چشم هام
فقط دنبالت بود...
حتی وقتی میخندیدم، دلم گریه میکرد برای نبودنت...
-کوک سرش را پایین انداخت، صدایش لرزید..
من دیدم تهیونگ...
انگار هنوز امید داشتی که صدایت را بشنوم..
بخندم...
کوک میخواست ادامه بده اما تهیونگ اروم گفت
از وقتی رفتی، هیچ صدایی در دنیا به زیبایی خندهات نیست...
و هیچ سکوتی به تلخی نبودنت..
تو برای من مثل نفس بودی، مثل نوری که از پشت ابر میتابد. حالا که رفتی، انگار همه چیز خاموش شده...
- کوک آرام گفت:اما تهیونگ...
حتی اگر ماه دیگر برنگردد، ..
دوستت خواهم داشت اما...
میدانی که غیر ممکن است زمانی که
تو همسر پادشاه کشورم هستی...
جئون کایان..
- ۳.۲k
- ۰۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط