Gangster Mafia Masseur part : ۳۰

هلن ازم میپرسه:
÷ تو اهل بوستون هستی رزیتا؟
جویدن غذا رو تموم می کنم و سریع اونو قورت میدم
+ فلوریدا، در واقع من فقط مدت کوتاهی توی بوستون بودم
÷ چطور با آقای مین ما آشنا شدی؟
+ فقط بدشانسی، حدس میزنم
با غرغر اون یونگی دنده هام رو قلقلک میدع و من فریاد میزنم، در آغوشش پیچ و تاب میخورم و به اون
دسترسی لازم رو میدم تا بوس‌های روی پیشونیم گونه‌ها، گردنم بذاره
_ تو برای هر چیز هوشمندانه ای که از دهنت بیرون میاد هزینه خواهی پرداخت
+ من چیزهای هوشمندانه زیادی میگم هیچ کس اون قدر ثروتمند نیست
_ تو بهاشو پرداخت میکنی، خوشگله،
به محض این که اینو میگی من این کار رو میکنم
+ خیلی امیدوار نباش قرار نیست که به این زودیا اتفاق بیفته
نفس نفس میزنم، چون اون دوباره داره منو قلقلک میده و من دارم میخندم.
و لعنت بر این، من واقعا نمیخوام یونگی رو در بالای این جهنم جذابی برای اون نشسته‌ام، دوست داشته باشم.
این واقعا داره پیچیده میشه
× رئیس! هی، مرد رئیس
مردی که من نمی شناسم به طور تصادفی وارد
آشپزخونه میشه کاله اسپورت مارک ساکسش رو کنار رون های خودش نگه می داره.
وقتی می بینه یونگی و من توی یه جنگ قلقلک گرفتار شده ایم، کوتاه می ایسته و زل می زنه لب هاش به آرامی به لبخندی شاد و تقریباً کودکانه تبدیل شدن
× اون کیه؟
_ هی جین
یونگی منو توی پهلوی خودش فرو میکنه و روی شقیقه‌ام رو میبوسه
_ این خانم رزیتاعه خیلی اونو خواهی دید
در حالی که با آرنج به دنده های یونگی می زنم، میگم:
+ این هنوز تحت نظارت دقیقه، ولی باز هم از آشنایی باهات خوشحالم جین
× تحت نظارت دقیق ها؟!
یونگی بهم لبخند میزنه و لبخندش آروم و تحسین برانگیزه
_ تو در حال حاضر نرم میشی
_شاید من تو رو به یه احساس امنیت کاذب سوق میدم
نگاهی بین جین و یونگی انداختم.
+ پس ... شما دوست هستین؟ برادر؟
× برادر؟
جین از این طرف به طرف دیگه جابه جا میشه
× من آرزو می کنم که ای کاش برادر خونی بودیم! ولی چیزی از برادری کم نداریم، فقط دوستای هم هستیم
یونگی با افتخار میگه:
_ بهترین دوستان
یونگی مشت خودشو روی میز واسه اعالم دوستی و وفاداری میکوبه و جین اونو با پرستش قهرمان مطلق در حین تکمیل ضربه مُشت تماشا میکنه.
_ جین میدونی تو مسئول مالقات من با رزیتا هستی من زمان زیادی رو مدیون تو هستم
مرد برای لحظه‌ای گیج به نظر میرسه، تا زمانی که درک از ویژگی‌های صورتش رخنه میکنه
جین میپرسه:
× اون کسیه که بهت ماساژ داد؟
یونگی زمزمه می کنه:
_ کم و بیش، تقریبا
دوباره آرنجش رو با آرنج می کوبم و اون منو نزدیک تر می کنه و گونه ام رو توی دستاش میگیره
در حالی که داره گونه ام رو نوازش میکنه از جین میپرسه:
_جین پازل سودوکو امروز رو توی روزنامه تموم کردی؟
× نه به همین دلیله که من اینجا هستم
به زمین نگاه می کنه
× من گیر کردم
یونگی سر تکون میده
_ هی چیز مهمی نیست مرد همه توی این چیزا گیر می کنن امشب بعد از شام بیا و من بهت کمک می کنم که تموم کنی نه؟
× آره خوب
جین به سمت در برگشت و راحت به نظر می رسید
× متشکرم یونگی بعدا می بینمت. ممنونم!
دقایقی بعد پس از اینکه به هلن اطمینان دادم که دیگه گرسنه نیستم یونگی منو در آغوشش می گیره و منو از

های گایز ۹۰۰ تایی شدنمون مبارک باشه روز به روز داره خانواده مون بزرگ تر میشه
این پارت هم به مناسبت ۹۰۰ تایی شدنمون
دیدگاه ها (۱۳)

Gangster Mafia Masseur part : ۳۱

Gangster Mafia Masseur part : ۳۲

Gangster Mafia Masseur part : ۲۹

Gangster Mafia Masseur part : ۲۸

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

My month پارت⁹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط