فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

#part_13

تازه متوجه شدم تمام این مدت همراهم گریه میکرده طی یه حرکت یهویی به آغوش کشیدمش و بلندتر زدم زیر گریه

من:سخته سخته

یوری ازم جدا شد و دستاشو رو روی گونه هام گذاشت و گفت:بهت قول میدم پشیمون نشی قول میدم....

*.دانای کل (سه روز بعد).*

تهیونگ از یه طرف عصبی جلوی در رژه میرفت و از طرف دیگه هوسوک و پسرا به اون دو زل زده بودند

بلاخره جین زبون باز کرد و با تن عصبی گفت:که چی.؟! که چی الان؟! الان چرا نمیتونیم بریم تو.؟! این جا چه خبره لعنتییی

یوری آهی کشید و بلاخره موفق به کنترل اشکاش شد پاکت رو توی دستش فشار و داد و به سمت پسرا رفت

یوری:اووووو نترسین بلاخره آشتی میکنه بابا

نامجون خواست جوابش رو بده که توجهش به پاکت دست یوری جلب شد

نامجون:اون چیه.‌؟

یوری:آ واسه شماست توشو ندیدم

نویسنده: #ANIL
@dady_202۱
دیدگاه ها (۲)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم 🚫❤

چند پارتی نامجون{درخواستی}ویو جین: این اولین باره سره یوری د...

پارت ۸# حلقه_سکوت که یهو هه این چشاشو بستو جیغ زدم اروممم بر...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط