Gangster Mafia Masseur part : ۳۵
دهنش باز می مونه.
+ مشکل چیه؟ من با هلن توی آشپزخونه ایستاده بودم و در حال نوشیدن یه فنجون چای بودم....و چند نفر از مردان تو با عجله از اتاق نشیمن بیرون اومدن و گفتن...اونا گفتن که ی... یه... یه نفر قصد ترورت رو داشته و...
نبضم توی گوشم میکوبه و ضربان قلبم جریان داره
_ برای همین داشتی گریه میکردی؟
اون با ناراحتی و ناامیدی چشماشو بهم میزنه و پلک میزنه
_ تو قرار نبود که اینو ببینی
به زمین مقابلم اشاره میکنم
_بیا اینجا
رزیتا به فرمان من خرناس میکشه و خِر خِر میکنه
_هیچ کس قبلا برای من گریه نکرده و من ...
حرفم متوقف میشه تا گلوم رو صاف کنم، اما درد و صدمه اش متوقف نمیشه.
_خواهش می کنم، میای اینجا پیش من؟
آرامشش از بین میره و رطوبت بیشتری به چشماش میاد.
به خدا قسم زمین زیر پایم می لرزه وقتی به سمت من می دوئه و خودشو توی آغوش منتظرم میندازه
اون در حالی که کلماتش خفه شده توی سینه ام میپرسه: + یعنی هر روز اینطوری قراره باشه ؟
با صدایی خاموش در حالی که اونو از روی زمین بلند می کنم تا بتونه پاهاشو دور کمرم حلقه کنه میگم:
_هی عزیزم نه امروز یه روز ج**ن**ده بود!
خندهاش پر از اشکه
_آره، همین بود
در حالی که قلبم از کنترل خارج شده، ناامیدانه سعی می کنم نقشه ای رو که در راه خونه در نظر گرفتم به یاد بیارم
بازم چی بود؟
کنترل اونو حفظ کن
دست بالا رو حفظ کن
اونو توی زندگیم قرار و جا بدم بدون اینکه خودمو توی دام لعنتی بندازم و به طرز لعنتی سقوط نکنم
درسته
در حالی که نرمی اون به من چسبیده شد و اشک هاش گردنم رو خیس می کنه..... اشک هایی که واسه من دارن می ریزن.... وحشت در وجودم بلند میشه
هیچ کنترلی برای احساسی که اون در من ایجاد می کنه وجود نداره
این احساس یه غارتگره که همه چیز رو در مسیر خودش خراب می کنه
با مالیمت اونو در آغوش گرفتم و اشک روی گردنم ریخت...ـ اشک اون روی سینه ام سرازیر شد..ــ وحشت در درونم شروع به طلوع کرد. هیچ کنترلی بر این نیست
اون در نزدیکی گردنم زمزمه میکنه:
+ بدنت تنش پیدا کرده و عصبی شدی
انگشت شستش رو درست بالای یقه من میکنه، و دایرهوار انگشتش رو روی بدنم میچرخونه، و دایره ای از لذت به ستون فقراتم میفرسته.... لعنت به این، این احساس فوقالعادهای داره
لعنت خدا بر شیطون
اون در حالی که انگشتش رو روی گردنم میچرخونه ادامه میده: بذار کمک کنم. خواهش میکنم؟ من عاشق ماساژ هستم اگه بتونم یکی از اون ماساژ ها رو بهت بدم بیشتر از همه دوستش دارم
به آرومی ما رو به سمت تخت می بره و روی لبه ی تخت میشینم و دخترم رو رو به روی خودم نگه میدارم.
میپرسم:
_چرا ماساژ دادنو دوست داری؟
اون کمی عقب میشینه تا بتونم نوری رو که از پشت چشماش روشن میشه ببینم
+ من عاشق وقتی ام که کسی با استرس وارد میشه و من می تونم گره ها و استرس رو در پشت یا گردن اون احساس کنم. تا زمانی که کارم تموم بشه، اونا رو باچیزی جز شست یا آرنجم تمرین و ماساژ دادم. خیلی راضی کننده هست، دوست دارم بتونم این کار رو برای مردم انجام بدم. مفید بودن منو خوشحال می کنه
لبهاش رو به هم حلقه میکنه
+ اجازه بده تا بهت نشون بدم که چیکار میتونم بکنم
میل و آرزوی من به دادن هر چیزی که انو می خواد بهش بدم، در مقابل احتیاط های عمیق منه
میگم : _ به من یاد دادن که هرگز خودمو آسیب پذیر نکنم لباس هامو در بیارم و به کسی پشتم رو بدم چشمام رو ببندم....
سرم رو عالمت منفی تکون میدم
_من فکر نمی کنم که بتونم اینقدر کنترل رو کنار بذارم رزیتا
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
+ مشکل چیه؟ من با هلن توی آشپزخونه ایستاده بودم و در حال نوشیدن یه فنجون چای بودم....و چند نفر از مردان تو با عجله از اتاق نشیمن بیرون اومدن و گفتن...اونا گفتن که ی... یه... یه نفر قصد ترورت رو داشته و...
نبضم توی گوشم میکوبه و ضربان قلبم جریان داره
_ برای همین داشتی گریه میکردی؟
اون با ناراحتی و ناامیدی چشماشو بهم میزنه و پلک میزنه
_ تو قرار نبود که اینو ببینی
به زمین مقابلم اشاره میکنم
_بیا اینجا
رزیتا به فرمان من خرناس میکشه و خِر خِر میکنه
_هیچ کس قبلا برای من گریه نکرده و من ...
حرفم متوقف میشه تا گلوم رو صاف کنم، اما درد و صدمه اش متوقف نمیشه.
_خواهش می کنم، میای اینجا پیش من؟
آرامشش از بین میره و رطوبت بیشتری به چشماش میاد.
به خدا قسم زمین زیر پایم می لرزه وقتی به سمت من می دوئه و خودشو توی آغوش منتظرم میندازه
اون در حالی که کلماتش خفه شده توی سینه ام میپرسه: + یعنی هر روز اینطوری قراره باشه ؟
با صدایی خاموش در حالی که اونو از روی زمین بلند می کنم تا بتونه پاهاشو دور کمرم حلقه کنه میگم:
_هی عزیزم نه امروز یه روز ج**ن**ده بود!
خندهاش پر از اشکه
_آره، همین بود
در حالی که قلبم از کنترل خارج شده، ناامیدانه سعی می کنم نقشه ای رو که در راه خونه در نظر گرفتم به یاد بیارم
بازم چی بود؟
کنترل اونو حفظ کن
دست بالا رو حفظ کن
اونو توی زندگیم قرار و جا بدم بدون اینکه خودمو توی دام لعنتی بندازم و به طرز لعنتی سقوط نکنم
درسته
در حالی که نرمی اون به من چسبیده شد و اشک هاش گردنم رو خیس می کنه..... اشک هایی که واسه من دارن می ریزن.... وحشت در وجودم بلند میشه
هیچ کنترلی برای احساسی که اون در من ایجاد می کنه وجود نداره
این احساس یه غارتگره که همه چیز رو در مسیر خودش خراب می کنه
با مالیمت اونو در آغوش گرفتم و اشک روی گردنم ریخت...ـ اشک اون روی سینه ام سرازیر شد..ــ وحشت در درونم شروع به طلوع کرد. هیچ کنترلی بر این نیست
اون در نزدیکی گردنم زمزمه میکنه:
+ بدنت تنش پیدا کرده و عصبی شدی
انگشت شستش رو درست بالای یقه من میکنه، و دایرهوار انگشتش رو روی بدنم میچرخونه، و دایره ای از لذت به ستون فقراتم میفرسته.... لعنت به این، این احساس فوقالعادهای داره
لعنت خدا بر شیطون
اون در حالی که انگشتش رو روی گردنم میچرخونه ادامه میده: بذار کمک کنم. خواهش میکنم؟ من عاشق ماساژ هستم اگه بتونم یکی از اون ماساژ ها رو بهت بدم بیشتر از همه دوستش دارم
به آرومی ما رو به سمت تخت می بره و روی لبه ی تخت میشینم و دخترم رو رو به روی خودم نگه میدارم.
میپرسم:
_چرا ماساژ دادنو دوست داری؟
اون کمی عقب میشینه تا بتونم نوری رو که از پشت چشماش روشن میشه ببینم
+ من عاشق وقتی ام که کسی با استرس وارد میشه و من می تونم گره ها و استرس رو در پشت یا گردن اون احساس کنم. تا زمانی که کارم تموم بشه، اونا رو باچیزی جز شست یا آرنجم تمرین و ماساژ دادم. خیلی راضی کننده هست، دوست دارم بتونم این کار رو برای مردم انجام بدم. مفید بودن منو خوشحال می کنه
لبهاش رو به هم حلقه میکنه
+ اجازه بده تا بهت نشون بدم که چیکار میتونم بکنم
میل و آرزوی من به دادن هر چیزی که انو می خواد بهش بدم، در مقابل احتیاط های عمیق منه
میگم : _ به من یاد دادن که هرگز خودمو آسیب پذیر نکنم لباس هامو در بیارم و به کسی پشتم رو بدم چشمام رو ببندم....
سرم رو عالمت منفی تکون میدم
_من فکر نمی کنم که بتونم اینقدر کنترل رو کنار بذارم رزیتا
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید
- ۱۳.۷k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط