من همان عشقم که در فرهاد بود

من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی‌دانست و خود را می‌ستود!

"من" همی کنـدم نه تیشه! کوه را
عشـق شیـرین می‌کند انـــدوه را

در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را
سوختـم مجنـون خـام اندیش را

می‌ گِرستـم در دلش با درد دوست
او گمان می‌کرد اشک چشم اوست

هوشنگ ابتهاج
دیدگاه ها (۰)

به دلم پناه می ‌برماز شر تنهاییپای حرف‌ هایش می ‌نشینمهمه بو...

تو از شرح دلتنگي چه مي داني ...که جان آدمي را تکه تکه مي کند...

به من بازگردکه در من جامانده‌ای!بگو کدام موج در دریا ته‌نشین...

شنیدین میگن :فلانی رو خیلی دوست دارماما هیچ وقت سهم دل من نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط