امان از اين عشق ها كه كهنه مي شوند،
پير مي شوند در قلبمان،
جا مي افتند و ديگر از هيچ روزي جا نمي مانند.

امان از اين روزها،
دل گرفته ي ما،
دردهاي بي صدا...
دوستان بي خبر،
حرف هايي كه بوي پائيز مي دهند،
عشق هايي كه اشباع شده اند.

امان از راهِ دور،
از انتظار و صبر و زهرِمارِ اميد؛
امان از اين همه توهم روزهاي خوب
كه امانم را بريده است.
هي "مي گذرد، مي گذرد"
هي "خوب مي شود و مي دانم كه مي شود"
هي مهملات اين چنيني كه لَقلَقه ي دهان مي شود؛
مدام من... مدام تو...

امان از بغض هايي كه تكرار مي شوند،
امان از عشق
امان از عشق
امان از اين همه بي اماني...


#بهرام_كوهستانی
#داریوش_اقبالی
#عاشقانه_های_پاک
دیدگاه ها (۱)

‌به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که ...

رقصم‌ گرفته‌ بودمثل‌ درختکی‌ در بادآن‌جا‌ کسی‌ نبودغیر از من...

خیال بباف، نفس بکش، کتاب بخوان، ذوق کن.به هر شکلی که می‌شود؛...

برایت گفته بودم؟ وقتی تو را می‌بینم، انگار هوا بوی عطر می‌گی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط