آخَـــرین سِتـــآرِه
چند شآتی jk
P.1
توی اون اتاق تاریک نشسته بود
فقط یه میز و دوتا صندلی که روبه روی هم چیده شده بودن اونجا بود
جئون با دست های دستبند زده نشسته بود پشت میز
بازپرس اومد توی اتاق و نگاه بدی به جئون انداخت و رو به روش نشست
بازپرس:خب اقای جئون میرم سر اصل مطلب
اول درباره اولین جرمتون صحبت میکنیم و بعد رسیدگی میکنیم به بقیه ی مسائل
بهتره که همکاری کنید چون وقت زیاد نداریم
جئون پوزخند ترسناکی زد و گفت:هع عی کاش افتاده بودم تو سیاه چاله که کلا زمانی نمونده باشه
بازپرس نگاه سردی بهش انداخت و گفت:
خب ازینجا شروع میکنم
جرم اولت...
دزدیدن دختر 22 ساله که بهونه اوردید فقط برای محافظت ازش دزدیدینش
جئون:خب درسته
بازپرس:این دخترِ شوهر دار به محافظت تو چه نیازی داره جئون؟!
جئون:اخه ازدواج زوری هم شد ازدواج؟فقط عشقمو نجات دادم همین
بازپرس:اسمشو نزار نجات چون هممون میدونیم تهش چیکار کردی با عشقت....
جئون چیزی نگفت
بازپرس:جئون تو آخر بازیته
دیگع اخر این خطی
هیچجوره نمیتونی فرار کنی
پس فقط همه چیو بگو
با اینکه تاثیری نداره
ولی بگو...حداقل یه چیزی داشتی باشیم بدیم به مادر و پدر دختر مردم
جئون:دختر مردم؟اون دختر من بود ازم گرفتنش..همه میدونن من عاشقش بودمو چیزی کم نزاشتم
بازپرس:خب نمیخوای بگی که ثابت شه؟!
فقط بگو
جئون:از کجاش بگم؟چی میخوای بدونی؟چی میخوای بگم؟
بازپرس:از اولش بگو جئون... .
فلش بک به 9 ماه پیش:
_________________________________
ادامه دارد... .
چند شآتی jk
P.1
توی اون اتاق تاریک نشسته بود
فقط یه میز و دوتا صندلی که روبه روی هم چیده شده بودن اونجا بود
جئون با دست های دستبند زده نشسته بود پشت میز
بازپرس اومد توی اتاق و نگاه بدی به جئون انداخت و رو به روش نشست
بازپرس:خب اقای جئون میرم سر اصل مطلب
اول درباره اولین جرمتون صحبت میکنیم و بعد رسیدگی میکنیم به بقیه ی مسائل
بهتره که همکاری کنید چون وقت زیاد نداریم
جئون پوزخند ترسناکی زد و گفت:هع عی کاش افتاده بودم تو سیاه چاله که کلا زمانی نمونده باشه
بازپرس نگاه سردی بهش انداخت و گفت:
خب ازینجا شروع میکنم
جرم اولت...
دزدیدن دختر 22 ساله که بهونه اوردید فقط برای محافظت ازش دزدیدینش
جئون:خب درسته
بازپرس:این دخترِ شوهر دار به محافظت تو چه نیازی داره جئون؟!
جئون:اخه ازدواج زوری هم شد ازدواج؟فقط عشقمو نجات دادم همین
بازپرس:اسمشو نزار نجات چون هممون میدونیم تهش چیکار کردی با عشقت....
جئون چیزی نگفت
بازپرس:جئون تو آخر بازیته
دیگع اخر این خطی
هیچجوره نمیتونی فرار کنی
پس فقط همه چیو بگو
با اینکه تاثیری نداره
ولی بگو...حداقل یه چیزی داشتی باشیم بدیم به مادر و پدر دختر مردم
جئون:دختر مردم؟اون دختر من بود ازم گرفتنش..همه میدونن من عاشقش بودمو چیزی کم نزاشتم
بازپرس:خب نمیخوای بگی که ثابت شه؟!
فقط بگو
جئون:از کجاش بگم؟چی میخوای بدونی؟چی میخوای بگم؟
بازپرس:از اولش بگو جئون... .
فلش بک به 9 ماه پیش:
_________________________________
ادامه دارد... .
- ۶.۴k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط