آخَـــرین سِتـــآرِه
چند شآتی jk
P.2
زندگیم عالی و بی نقص بود
خونم، کارم، ماشینم و اموالم همه انگیزم بودن
توی بهترین شرکت کار میکردم و با رفیقم شریک بودم
فقط یه قرارداد باعث شد که به رفیقم و خانوادمو دختر رویاهام پشت کنم!
19 ژانویه 2024:
جئون:خب تهیونگ ببین ما شریکیم دیگه این موضوع به ما ربط داره ما قراره اموالمونو بزاریم وسط اون نباید تصمیم بگیره برای ما
کیم:میدونم کوک ولی من میخوام بهترین سود رو کنم و شرکتمونو بکشیم بالا
جئون:ارزش داره که بخاطر سودی که ازش مطمعن نیستی خودتو بندازی تو تله و تهش ضرر کنی؟
کیم:حرفت درسته ولی طرف مقابل بیشتر برام مهمه
جئون از لجبازی و توجه نکردن تهیونگ آهی کشید
نگاهی به اتاق کارشون کرد
همه وسایل طلایی و سفید بودن
با کلی بدبختی به اینجا رسیده بودن
جئون نمیخواست اینهمه طلا رو از دست بده
نمیخواست با شرکتی قرار داد ببنده که آخرش به ضرر خودشو رفیقش تموم شه!
کیم:ببین کوک بزار من خودم میرم سر جلسه و صحبت میکنم
هر قراری که گذاشتن قول میدم باهات در میون بزارم
جئون:قول تهیونگی؟!
تهیونگ خنده ای کرد از روی بچگی جونگکوک
یاد قسم خوردن بچه گیاشون افتاد:
کیم:قسم تهیونگی....!
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و حرکت کرد به سمت اتاق جلسه
جونگکوک تنها توی اتاق کارش داشت فکر میکرد و با خودش کلنجار میرفت
تپش قلب گرفته بود و استرس شدیدی داشت
نمیخواست چیزیو از دست بده
لعنت میفرستاد که چرا گذاشت تهیونگ تنها بره
میترسید مغزشو شست و شو بدن و تهیونگ بدترین تصمیم رو بگیره
ساعت ها گذشت و گذشت
جونگکوک سرشو رو میز گذاشته بود تا چرتی بزنه
که با باز کردن در توسط تهیونگ از خواب پرید
گیج و منگ نگاهش میکرد
هنوز تو خواب و بیداری بود
با صدای لرزون گفت:
چیشد؟
کیم:هیچی
این همه استرس داشتی... آخرش هیچی نبود
جئون:هوف درست توضیح بده دیگه تهیونگ
کیم:ما بیشتر این وسط سود میکنیم
فقط یه شرطی داشت که خواست اون شرط رو من انجام بدم
و هیچ ربطی به تو نداره و موافقم
جئون:تنمو نلرزون زود بگو
کیم:ازم خواست با دخترش ازدواج کنم
جئون زیاد خوشحال نبود
فقط از سر اینکه رفیقش قرارع ازداج کنه و کمتر صمیمی باشن
وگرنه این شرط براش اشکالی نداشت
تا قبل از اینکه... .
بفهمه اون دختری که قراره تهیونگ باهاش ازدواج کنه کیه....!
__________________________________
ادامه دارد... .
چند شآتی jk
P.2
زندگیم عالی و بی نقص بود
خونم، کارم، ماشینم و اموالم همه انگیزم بودن
توی بهترین شرکت کار میکردم و با رفیقم شریک بودم
فقط یه قرارداد باعث شد که به رفیقم و خانوادمو دختر رویاهام پشت کنم!
19 ژانویه 2024:
جئون:خب تهیونگ ببین ما شریکیم دیگه این موضوع به ما ربط داره ما قراره اموالمونو بزاریم وسط اون نباید تصمیم بگیره برای ما
کیم:میدونم کوک ولی من میخوام بهترین سود رو کنم و شرکتمونو بکشیم بالا
جئون:ارزش داره که بخاطر سودی که ازش مطمعن نیستی خودتو بندازی تو تله و تهش ضرر کنی؟
کیم:حرفت درسته ولی طرف مقابل بیشتر برام مهمه
جئون از لجبازی و توجه نکردن تهیونگ آهی کشید
نگاهی به اتاق کارشون کرد
همه وسایل طلایی و سفید بودن
با کلی بدبختی به اینجا رسیده بودن
جئون نمیخواست اینهمه طلا رو از دست بده
نمیخواست با شرکتی قرار داد ببنده که آخرش به ضرر خودشو رفیقش تموم شه!
کیم:ببین کوک بزار من خودم میرم سر جلسه و صحبت میکنم
هر قراری که گذاشتن قول میدم باهات در میون بزارم
جئون:قول تهیونگی؟!
تهیونگ خنده ای کرد از روی بچگی جونگکوک
یاد قسم خوردن بچه گیاشون افتاد:
کیم:قسم تهیونگی....!
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و حرکت کرد به سمت اتاق جلسه
جونگکوک تنها توی اتاق کارش داشت فکر میکرد و با خودش کلنجار میرفت
تپش قلب گرفته بود و استرس شدیدی داشت
نمیخواست چیزیو از دست بده
لعنت میفرستاد که چرا گذاشت تهیونگ تنها بره
میترسید مغزشو شست و شو بدن و تهیونگ بدترین تصمیم رو بگیره
ساعت ها گذشت و گذشت
جونگکوک سرشو رو میز گذاشته بود تا چرتی بزنه
که با باز کردن در توسط تهیونگ از خواب پرید
گیج و منگ نگاهش میکرد
هنوز تو خواب و بیداری بود
با صدای لرزون گفت:
چیشد؟
کیم:هیچی
این همه استرس داشتی... آخرش هیچی نبود
جئون:هوف درست توضیح بده دیگه تهیونگ
کیم:ما بیشتر این وسط سود میکنیم
فقط یه شرطی داشت که خواست اون شرط رو من انجام بدم
و هیچ ربطی به تو نداره و موافقم
جئون:تنمو نلرزون زود بگو
کیم:ازم خواست با دخترش ازدواج کنم
جئون زیاد خوشحال نبود
فقط از سر اینکه رفیقش قرارع ازداج کنه و کمتر صمیمی باشن
وگرنه این شرط براش اشکالی نداشت
تا قبل از اینکه... .
بفهمه اون دختری که قراره تهیونگ باهاش ازدواج کنه کیه....!
__________________________________
ادامه دارد... .
- ۶.۳k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط