دختری از ایران
part:¹⁹
-(هعی)دستتو بده من بیب
من الان بهترم عزیزم لازم به کمک نیست
_____________تو اشپز خونه____________
-ا/ت بابات چرا انقد از من بدش میاد؟
من از کجا بدونم.
-حالا اینا کی میرن؟ میمونن اینجا؟
خب مامان و بابام بعد ار ناهار میرن مسافر خونه.
-اها خوبه...
____________سرمیز غذا______________
×خب قراره کی ازدواج کنین؟
خب هفته ی بعد...
÷این که اذیتت نمیکنه ها؟وضعیت مالیش چجوره؟
بابا،یکم به خونه و سر و وضعم نگاه کن!صدشو میزاره برام!
×راست میگه خونشون واقعا بزرگه!چیکارست؟
-ا/ت چی میگین؟(اروم)
بهت بعدا میگم!(اروم)
خب،جونگکوک یه خواننده ی خیلی معروف از بزرگترین گروه کیپاپ جهانه!
÷خب پس به یه دردی هم میخوره!
بابا،اون واقعا منو دوست داره!انقد هم اذیتش نکن!
÷باشه دخترکم.
______________بعد از غذا_____________
×خب دخترم ما دیگه میریم
میموندین حالا
÷نه مزاحم اقای جونگکوکیم!
باشه خدافظ
-خدافظ
-اخیییی(به سمت ا/ت رفتم و دستام رو دور کمرش حلقه کردم و لبام رو محکم به لباش کوبوندم و میبوسیدم بعد از ۱۰ مین ولش کردم)
-دلم برای لبات تنگ شد!
هعی!
-خیلی اخه خوشمزه ای....
( صدای زنگ گوشی جونگکوک)
نامجون:الو سلام جونگکوک
-سلام چجوری؟ چیشده؟
نامجون:یه سر با ا/ت بیا کمپانی،درباره ی کنسرت بعدیه!
-باشه الان میایم.خدافظ
چی شده؟
-خب بپوش باید بریم کمپانی!
برا چی؟
-کنسرت بعدی بیبی گرل بدو اماده شو!
ادامه دارد....
شرط:
۱۲ لایک
۶ کامنت