pt

#pt11
منتظر کوک وایساده بود که بلاخره از دستشویی بیرون اومد دست و صورتشو شست و سمت سوفیا قدم برداشت
سوفیا:زود باید برگردی اگه با من ببیننت دیگه نمیزارن دکترت باشم
دختر دست کوک رو گرفت و باهم رفتن حالا اون دوتا روبه رو هم نشسته بودن و کوک مشغول غذا خوردن بود
سوفیا:آدم عجیبی هستی با بقیه بیمارام فرق داری
کوک:از همون اولم بهت فهموندم خوشحالم متوجه شدی میتونم یه سوال بکنم؟
سوفیا:آره بپرس
کوک:یکم فضولی کردم و از پنجره نگاهت کردم اون مردی که کنارت بود کی بود
پسر سرشو بالا آورد و به دختر نگاه کرد
سوفیا:چرا میخوای بدونی؟
کوک:دوست دارم فقط خودم بیمارت باشم
سوفیا:چرا من؟
کوک:چون خوشگلی(لبخند)
دختر خنده ای کرد ولی اصلا نمیدونست تو ذهن کوک چیا میگذره بخاطر اینکه کوک اختلال شخصیت داره و اون میتونه از ساید خوبش استفاده کنه تا به موقع اون روی دیگش رو نشون بده این مورد خیلی کم اتفاق میوفته و کوک هم دچارشه این بیماری هیچ درمانی نداره فقط کوک منتظره تا سوفیا رو رام خودش کنه پس سعی کرد با شخصیت آرومش پیش بره
سوفیا:خب...اون داداشم بود تازه اومده بود اینجا پیش ما ولی خیلی زود قراره برگرده
پسر تو دلش پوزخندی زد و سرشو تکون داد
اینم بگم کوک یه روانکاوه و کارش اینه که ذهنه آدمارو به سمت خودش بکشه تا ازشون استفاده کنه این قدرتیه که هیچکس نمیتونه ازش فرار کنه و بلخره به دام اون میوفته حالا چه اتفاقی برا اونا میوفته یا قربانی های قبلی افتاده بعدن متوجه میشید اما الان زوده واسه فهمیدنش بلاخره سوفیا از اتاق کوک رفت بیرون گوشیش رو از جیبش در آورد و به برادرش زنگ زد
سوفیا:داداشی میایی دنبالم؟....منتظرتم
و بعد گوشی رو قطع کرد دختر لباس کارش رو عوض کرد و وسایلشم جمع کرد و رفت از بیمارستان بیرون

شرمنده بابت تاخیر
دیدگاه ها (۴)

چطورید نون خامه ای های من شرمنده بابات نبودنم میدونید که این...

#Part12یک هفته بعد تو این هفته دخترک تصمیم گرفته بود بیشتر ب...

#نوری‌در‌زندگی #p10سوفیا همه جارو نشون برادرش داد لیام:سختت ...

تک پارتی از کوک تو اتاق تمرین گروه چهار نفره ای مشغول تمرین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط