رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۴۷

دیانا، چیه

ارسلان، خوب قشنگم من که گفتم زوده چرا سری قهر میکنی

دیانا، قهر نیستم حوصله ندارم

ارسلان، گفتم که بیا بریم دور بزنیم ساعت ۴ میریم برای تالار

دیانا، نمیخوام میخوام بخوابم

ارسلان، از رو کاناپه بلندش کردم نشودمش رو صندلی جاکفشی پوتین هاشو پاش کردم کف خودمم پوشیدم

دیانا، پوتین هامو پام کرد بعد کفششو پوشید دستمو گرفت درو قفل کرد منو سوار ماشین کرد

ارسلان، دیانا رو سوار ماشین کردم رفتم نشستم رو صندلی راننده حرکت کردم

دیانا، ارسلان جونم

ارسلان، هوم

دیانا، هوم و کوفت

ارسلان، ببخشید جان

دیانا، ذورت میخوام

ارسلان، چشم صبر کن پیدا کنم

دیانا، اوناها

ارسلان، لبخندی به روش زدم ماشینو زدم کنار رفتم گرفتم اومدم

دیانا، مرسی ارسلان جونم
دیدگاه ها (۲۱)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۸ارسلان، فدات شم دیانا، شروع کردم ب...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۹دیانا، دستشو رفتم اوردم پایین و گف...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۶دیانا، بریم ارسلان،عزیزم زوده دیان...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۴۵دیانا، نه نمیشه ارسلان، از اپن بلن...

رمان بغلی من پارت ۱۵رضا: ارسلان حرف نزن دیگه ارسلان: مرگ برو...

رمان بغلی من پارت ۴۱یاشار: آجی جونمدیانا: چشامو ریز کردم و گ...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط