رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۸۶

ارسلان، بریم

دیانا، باهم رفتیم تا رسیدیم به مغازه

ارسلان، یدونه بستنی گرفتم با یه هات چاکلت

دیانا، بستنی و تا بام تموم کردم سردم شده بود دست ارسلان و محکم تر گرفتم

ارسلان، گفتم بهت بستنی نه تو چی گفتی گفتی نه

دیانا، تو چرا خریدی

ارسلان، چون خر مضلومیتت شدم که همیشه میشپ یکم دیگه از هات چاکلت و دادم بهش بخور یکم گرم شی

دیانا، لبخند زدم ازش گرفتم

ارسلان، نسوزی

دیانا، نه آروم خوردم ارسلان تو چقدر مهربونی

ارسلان، به شما که نمیرسه بانو

دیانا، از منم رد کردی بوسه ای رو لپش زدم
دیدگاه ها (۲۳)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۷ارسلان، قربونت برم دیانا، خدانکنه...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۸ارسلان، فیلم بعد ۱۵ دقیقه تموم شد ...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۵دیانا، ارسلاننارسلان، بیا نیومده ش...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۴ارسلان، دیانام یه شب هم نبوده تو ب...

رمان بغلی من پارت ۶۷ارسلان: توی ماشین نشستیم که از سرد بودن ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط