رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۸۵

دیانا، ارسلانن

ارسلان، بیا نیومده شروع شد جانم چی میخوای

دیانا، بستنی

ارسلان، تو این هوا سرما میخوری

دیانا، تلوخدا السلان

ارسلان، سرما بخوری من کاریت ندارما

دیانا، تو خیلی مهربونی دلت نمیاد وقتی حالم بده ولم کنی دلت میاد همینجوری داشتم این حرفا رو می زدم با اخم لبخند میزد کمکم لبخندش پرنگ شد

ارسلان، خیلی پرو شدیا

دیانا، یعنی میخوای بگی مهم نیستم واقعا که

ارسلان،باشه میخرم بیا من در ماشین و قفل کنم باهم بریم برات بخرم

دیانا، ذوق کردم و با دوتا از دستام یکی از دست شو محکم گرفتم

ارسلان، خندیدم

دیانا، بلیم دیگه
دیدگاه ها (۵)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۶ارسلان، بریم دیانا، باهم رفتیم تا ...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۷ارسلان، قربونت برم دیانا، خدانکنه...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۴ارسلان، دیانام یه شب هم نبوده تو ب...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸۳ارسلان، شد ۱۹ میلیارد زنگ زدم خاله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط