فرمانده نخبه ای که ایران را به دعوت فرانسوی ها نفروخت!

.

از خودگذشتن یکی از بارزترین جلوه‌های فداکاری محسوب میشه. اما گذشتن از عزیزان، از اون هم بالاتره. خوندن خاطره‌ای که احمد فتوحی از مهدی زین‌الدین نقل میکنه، خالی از لطف نیست:

[مهدی] بی‌مقدّمه گفت: «دختردار شدم.»  
برگشتم، نگاهش کردم: «خب مبارکه. کِی؟» 
می‌خواستم بپرسم: «چطوری خبردار شدی؟ از کی؟ الآن خانومت چطوره؟ چرا برنمی‌گردی عقب، توی این شرایط؟ و…»
ولی امانم نداد. همان‌طور که دور و برش را نگاه می‌کرد، گفت: «به نظرت اسمش رو چی بذارم؟»
داشتم به اسم‌های دخترانه‌ای که شنیده بودم فکر می‌کردم که یادم آمد محرمه. گفتم: «خب الآن محرمه. دخترت کی به دنیا اومده؟»
گفت: «فکر کنم شب تاسوعا.»
گفتم: «خب، اگه قبل از عاشورا به دنیا اومده، اسمش رو بذار لیلا. هان؟»
نمی‌دانم خودش هم قبلاً به این اسم فکر کرده بود یا نظر من را پسندید؛ اسمش شد لیلا.
چند روز بعد، دمِ درِ سنگر دیدمش. لبه‌ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: «هان، چیه، از لیلا خانوم خبری رسیده؟ پدرِ بی‌سیمی شدی؟»
چشم‌هاش برق زد. گفت: «خبر که… راستش عکسش رو فرستادن.»
خیلی دوست داشتم ببینم دختر زین‌الدین چه شکلی است. با عجله گفتم: «خب بده ببینم چه شکلیه این خانوم کوچولو.»
گفت: «خودم هنوز ندیدمش.»
خورد توی ذوقم. قیافه‌ام را که دید، گفت: «راستش می‌ترسم. می‌ترسم توی این بحبوحه‌ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش.»

🇮🇷 @farzandeIRAN_ir

#فرزند_ایران #مفاخر
#مهدی_زین_الدین #عاشورا
#تاسوعا #دختر #جنگ #ایرانی #ایرانیان
دیدگاه ها (۲)

حقیقت به تنهایی کافی نیست با مردم رفاقت کنید!

شاه اسماعیل از کدام شاعر لاهیجانی قرآن آموخت

مرگ او پایان عصر طلایی ادبیات پارسی میدانند!

داستان زندگی زنی که با تبر به سراغ بعثی ها رفت!

پارت 7

نام فیک:عشق مخفیPart: 22ویو جیمین*توی ماشین نشسته بودم که دی...

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط