part
part:²⁶
ویو ا/ت:
صبحونه رو که اماده کردم فهمیدم جونگکوک داره از پله ها میاد پایین(راستی اتاقاشون طبقه بالاست ببخشید نگفتم😔)
اوه بیدار شدی عزیزم؟بیا صبحونه رو اماده کردم
-به به بانو چی کرده همه رو دیوونه کرده...
اومد سمتم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد.
انگار خیلی خوشت میاد از این کار...
-خیلی از لمس کردنت لذت میبرم
منم بدم نمیاد*اروم
-اومممم خیلی گرسنمه
بیا بشین*با خنده
-امروز ساعت ۵ باید بریم کمپانی تمرین کنیم
من ساعت ۳ میرم خانم لی گفت زودتر برم
-باشه منم ساعت ۳ باهات میام*غذا تو دهنشه
وقتی غذا تو دهنته حرف نزن اروم باشه بیا*خنده
-باش
(خنده)
_________________ساعت ۱۲__________________
(ا/ت در حال غذا درست کردن)
در حال درست کردن غذا بودم و جونگکوک هم سرش تو گوشی بود...حوصلم موقع غذا درست کردن سر میرفت پس اهنگ killin it girl(نویسنده خودشو با این اهنگ جیهوپ خفه کرده انقد گوشش داده😔👍) رو که خیلی دوست داشتم پلی کردم و باهاش میخوندم ، میرقصیدم و غذا رو درست میکردم.انقد سرم تو کارم بود که نفهمدیم کوک صدام میکنه
-ا/ت ا/ت؟؟
هااا صدام زدی؟؟؟
-اره با توعم نمیشنوی؟
ببخشید خیلی تو حال خودم بودم...
-از منم بهتر میریش.چطوره باهم بریم و پستش کنیم تو تیک تاک؟
البته بعد از اینکه خودمو به مردم معرفی کردم!
-اره بعد از اون
با جیهوپ هم خیلی دوست دارم برمش...
-ایندفعه که دیدیش ازش اجازه بگیر...
اوم باش...
اومد و دستاش رو دور کمرم حلقه کرد(خلاصه نویسنده از این حرکت خیلییی خوشش میاد عادت کنید...)
-چه خوشبوعه...فکر نکنم کره ای باشه...تا حالا تو کره ندیدمش
اره خو مال ایرانه اسمشم قرمه سبزیه(میریم تو فاز ایران😁)
-خیلی میخوام بدونم چه مزه ایه...
امادست فقط باید سفره رو بچینیم
-اوک
سفره رو به کمک کوک چیدم و غذا رو سر سفره گذاشتم خیلی میخواستم بدونم ازش خوشش اومده یا نه استرس داشتم و کوک هم ازش خورد..
چطور شده؟*استرس خیلی زیاد
-این...خیلییییی خوشمزستتتت طمعش خیلی خوبه*تعجب و حالت خوشحالی
فکر کردم بدمزه شده...
-خیلی خوبه
*خنده
__________________ساعت ۱____________________
ددییی
-واقعا ددی صدام زدی؟*ذوق
اوهوم
رفتم پیشش و روی پاهاش درست روی دیک//ش نشستم..
-چی شده انقد شیطون شدی؟فک کنم چیزی میخو.ای...درسته؟
خب لباس میخوام!
-خب باشه بریم بخریم..
واقعا؟
-اره بیب فقط یه شرط داره
پاهامو دور کمرش حلقه کردم و به سمتش نشستم..
چی؟
-(انگشتمو روی لبام گذاشتم)
اون خب باشه...
یک دستش رو روی کمرم گذاشت و با اون دستش باسنم رو لمس میکرد منم خودمو بیشتر بهش فشار دادم و بعد دستامو دور گردنش حلقه کردم و بعد بوسیدمش...همیشه فکر میکردم حسم نسبت به کوک یه هوس یا یه کراش چند روزست ولی از موقع ای که ارمی شدم نتونستم فراموشش کنم و حتی هر وقت صدام میکنه قلبم ضربانش بیشتر میشه...بعد از ۱۵ مین نفس کم اوردم و کوک هم اینو فهمید...
-اماده شو بریم بیبی گرل*نفس نفس
باشهه*نفس نفس
ادامه دارد...
شرطا
۲۱ لایک
۱۰ کامنت
ویو ا/ت:
صبحونه رو که اماده کردم فهمیدم جونگکوک داره از پله ها میاد پایین(راستی اتاقاشون طبقه بالاست ببخشید نگفتم😔)
اوه بیدار شدی عزیزم؟بیا صبحونه رو اماده کردم
-به به بانو چی کرده همه رو دیوونه کرده...
اومد سمتم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد.
انگار خیلی خوشت میاد از این کار...
-خیلی از لمس کردنت لذت میبرم
منم بدم نمیاد*اروم
-اومممم خیلی گرسنمه
بیا بشین*با خنده
-امروز ساعت ۵ باید بریم کمپانی تمرین کنیم
من ساعت ۳ میرم خانم لی گفت زودتر برم
-باشه منم ساعت ۳ باهات میام*غذا تو دهنشه
وقتی غذا تو دهنته حرف نزن اروم باشه بیا*خنده
-باش
(خنده)
_________________ساعت ۱۲__________________
(ا/ت در حال غذا درست کردن)
در حال درست کردن غذا بودم و جونگکوک هم سرش تو گوشی بود...حوصلم موقع غذا درست کردن سر میرفت پس اهنگ killin it girl(نویسنده خودشو با این اهنگ جیهوپ خفه کرده انقد گوشش داده😔👍) رو که خیلی دوست داشتم پلی کردم و باهاش میخوندم ، میرقصیدم و غذا رو درست میکردم.انقد سرم تو کارم بود که نفهمدیم کوک صدام میکنه
-ا/ت ا/ت؟؟
هااا صدام زدی؟؟؟
-اره با توعم نمیشنوی؟
ببخشید خیلی تو حال خودم بودم...
-از منم بهتر میریش.چطوره باهم بریم و پستش کنیم تو تیک تاک؟
البته بعد از اینکه خودمو به مردم معرفی کردم!
-اره بعد از اون
با جیهوپ هم خیلی دوست دارم برمش...
-ایندفعه که دیدیش ازش اجازه بگیر...
اوم باش...
اومد و دستاش رو دور کمرم حلقه کرد(خلاصه نویسنده از این حرکت خیلییی خوشش میاد عادت کنید...)
-چه خوشبوعه...فکر نکنم کره ای باشه...تا حالا تو کره ندیدمش
اره خو مال ایرانه اسمشم قرمه سبزیه(میریم تو فاز ایران😁)
-خیلی میخوام بدونم چه مزه ایه...
امادست فقط باید سفره رو بچینیم
-اوک
سفره رو به کمک کوک چیدم و غذا رو سر سفره گذاشتم خیلی میخواستم بدونم ازش خوشش اومده یا نه استرس داشتم و کوک هم ازش خورد..
چطور شده؟*استرس خیلی زیاد
-این...خیلییییی خوشمزستتتت طمعش خیلی خوبه*تعجب و حالت خوشحالی
فکر کردم بدمزه شده...
-خیلی خوبه
*خنده
__________________ساعت ۱____________________
ددییی
-واقعا ددی صدام زدی؟*ذوق
اوهوم
رفتم پیشش و روی پاهاش درست روی دیک//ش نشستم..
-چی شده انقد شیطون شدی؟فک کنم چیزی میخو.ای...درسته؟
خب لباس میخوام!
-خب باشه بریم بخریم..
واقعا؟
-اره بیب فقط یه شرط داره
پاهامو دور کمرش حلقه کردم و به سمتش نشستم..
چی؟
-(انگشتمو روی لبام گذاشتم)
اون خب باشه...
یک دستش رو روی کمرم گذاشت و با اون دستش باسنم رو لمس میکرد منم خودمو بیشتر بهش فشار دادم و بعد دستامو دور گردنش حلقه کردم و بعد بوسیدمش...همیشه فکر میکردم حسم نسبت به کوک یه هوس یا یه کراش چند روزست ولی از موقع ای که ارمی شدم نتونستم فراموشش کنم و حتی هر وقت صدام میکنه قلبم ضربانش بیشتر میشه...بعد از ۱۵ مین نفس کم اوردم و کوک هم اینو فهمید...
-اماده شو بریم بیبی گرل*نفس نفس
باشهه*نفس نفس
ادامه دارد...
شرطا
۲۱ لایک
۱۰ کامنت
- ۱۱.۱k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط