آفتاب را به من بسپارو فرداها را به دست هایم

آفتاب را به من بسپارو فرداها را به دست هایم
دیروز‌ها را در جیب‌هایم بریز و به این حرف‌هاے سرد و وارونه‌ے ِمردم فڪر نڪن هوا آن قدرها هم بد نیست
براے تو و براے دوست داشتن ،همیشه «صبح» است...

#رضا_باقری_فرد
دیدگاه ها (۳)

در دیده به جای خواب، آب است مرازیرا که به دیدنت شتاب است مرا...

. . روز و شب با لمس دستانت دلم دیوانه شددرد دلتنگی درونم بی ...

گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن‌چنان مات که یکدم مژه برهم...

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلاً به تو افتاد مسیرم که ب...

قلب گمراه (پارت هدیه)‌پارت 43بعد از اون همه بالا و پایین پری...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط