جهان نه میدان رقابت است و نه عرصهی سلطه؛ جهان آینهای است که در آن میتوانی خود را ببینی. زن بودن برایم نه قفسیست و نه امتیازی، بلکه مجراییست برای تجربهی حضور؛ برای لمسِ لطافتی که در تار و پود هستی تنیده شده است.
وقتی چشمهایم را به درون میدوزم، درمییابم که هر درد و هر شادی، پردهایست که بر من آویختهاند تا مرا از خواب بیدار کنند. در سکوت روزگار، گویی صدای زمین را میشنوم که از عمق وجودم میگذرد و مرا به یاد میآورد: تو همان هستی که میجویی.
سالگ بودن برای من یعنی دل را به جای عقل حاکم نشاندن؛ یعنی ببینی که حتی زخمها نیز پیامرساناند. عشق را تنها در معشوق بیرونی نجویی، که او نیز آینهایست برای رسیدن به سرچشمهی درونی.
من زنیام که بارها شکستهام، اما هر بار شکستن، نوری تازه در وجودم رویانده است. فهمیدهام که قدرت واقعی در ظرافت است، در آنکه میتوانی از میان فروپاشیها، دوباره برخیزی.
راه من راهِ بیراهههاست؛ مسیری که نه نام دارد و نه نشانی. تنها نشانهاش حضورِ لحظه است. و هر لحظه که خود را از اسارت گذشته و فردا آزاد میکنم، هستیام سبک میشود؛ مانند پر پرنده❣️
وقتی چشمهایم را به درون میدوزم، درمییابم که هر درد و هر شادی، پردهایست که بر من آویختهاند تا مرا از خواب بیدار کنند. در سکوت روزگار، گویی صدای زمین را میشنوم که از عمق وجودم میگذرد و مرا به یاد میآورد: تو همان هستی که میجویی.
سالگ بودن برای من یعنی دل را به جای عقل حاکم نشاندن؛ یعنی ببینی که حتی زخمها نیز پیامرساناند. عشق را تنها در معشوق بیرونی نجویی، که او نیز آینهایست برای رسیدن به سرچشمهی درونی.
من زنیام که بارها شکستهام، اما هر بار شکستن، نوری تازه در وجودم رویانده است. فهمیدهام که قدرت واقعی در ظرافت است، در آنکه میتوانی از میان فروپاشیها، دوباره برخیزی.
راه من راهِ بیراهههاست؛ مسیری که نه نام دارد و نه نشانی. تنها نشانهاش حضورِ لحظه است. و هر لحظه که خود را از اسارت گذشته و فردا آزاد میکنم، هستیام سبک میشود؛ مانند پر پرنده❣️
- ۶.۷k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط