شعرفراق یار خطاب به خیال یار باصدای استاد شهریار

شعرفراق یار خطاب به خیال یار باصدای استاد شهریار.

در انتظار خوابم و صد افسوس

خوابم به چشم باز نميآيد

اندوهگين و غمزده مي گويم

شايد ز روي ناز نمي آيد

چون سايه گشته خواب و نمي افتد

در دامهاي روشن چشمانم

مي خواند آن نهفته نامعلوم

در ضربه هاي نبض پريشانم

مغروق اين جواني معصوم

مغروق لحظه هاي فراموشي

مغروق اين سلام نوازشبار

در بوسه و نگاه و همآغوشي

مي خواهمش در اين شب تنهايي

با ديدگان گمشده در ديدار

با درد ‚ درد ساكت زيبايي

سرشار ‚ از تمامي خود سرشار

مي خواهمش كه بفشردم بر خويش

بر خويش بفشرد من شيدا را

بر هستيم به پيچد ‚ پيچد سخت

آن بازوان گرم و توانا را

در لا بلاي گردن و موهايم

گردش كند نسيم نفسهايش

نوشد بنوشد كه بپيوندم

با رود تلخ خويش به دريايش

وحشي و داغ و پر عطش و لرزان

چون شعله هاي سركش بازيگر

در گيردم ‚ به همهمه ي در گيرد

خاكسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش

بينم ستاره هاي تمنا را

در بوسه هاي پر شررش جويم

لذات آتشين هوسها را

مي خواهمش دريغا ‚ مي خواهم

مي خواهمش به تيره به تنهايي

مي خوانمش به گريه به بي تابي

مي خوانمش به صبر ‚ شكيبايي

لب تشنه مي دود نگهم هر دم

در حفره هاي شب ‚ شب بي پايان

او آن پرنده شايد مي گريد

بر بام يك ستاره سرگردان...🦋🦋


#saharshehim 💖


#عاشقانه‌
#بهترینم
دیدگاه ها (۲)

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیستتا زنده‌ ام چو شمع ازینم گزیر ...

عاشق‌ نشوم؟ دل‌ ندهم؟‌پس‌ به‌ چه‌ کوشم؟جز عشق ،دگر بهرِ‌ چه‌...

چنان گرفتـــــــــــــه ترا بازوان پیچکی ام که گویی از تو جد...

تویی که در دل من ردّ پا گذاشته ایمرا به دست ِکدام آشنا گذاشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط