برای او part : 11
ویولنت کمی بعد از ناهار کار خود را تمام کرد بیشتر از ساعت اصلی کار کرده و به همه ی کارهایش رسیده بود که باعث میشد حس خوبی داشته باشد کاملا حواس خود را جذب کارش کرده بود این تنها راهی بود که میتوانست به وسیله ی آن به چیز دیگری فکر نکند در غیر این صورت فقط به اتفاقاتی که صبح افتاده بود فکر میکرد به حامله بودنش و پیشنهاد ازدواج غیر ممکن دو و این طور نمیتوانست تحمل کند نه در محل کارش و در میان تمامی کارمندان به همین دلیل لبخندی بر صورت خود نشانده و حواسش را جلب کارش کرد تا زمانی که بتواند به سمت ماشینش فرار کرده و به خانه رود خنده دار بود که چطور در ۱۹ سالگی دوست داشت به خانه فرار کند و از طریق مادرش آرامش یابد شاید این احتیاج هرگز از بین نرود با این حال نزدیک ۸ ماه دیگر او بچه ی خود را داشت که به آن فکر کند
در حالی که از پارکینگ کارخانه ی هانتر خارج میشد زیر لب گفت : + غیر ممکنه همه ی اینها غیر ممکنه
چطور ممکن بود که حامله باشد؟ چطور میتوانست به ازدواج با پارک جیمین فکر کند در حالی که نمیتوانست گذشته را تغییر دهد میتوانست برای اینده تلاش کند دیوانه بود که پیشنهاد ازدواج او را قبول کرده بود به خود یاد آوری کرد که هیچ وقت انتخاب اسان ترین راه عاقلانه نبود او پیشنهاد پارک را قبول کرده بود چون همه چیز را راحت تر میکرد اما خودش بهتر میدانست و این دلیلی بود که مصمم بود تا زودتر به خانه برسد مادرش همیشه چند ساعتی در بین روز دفتر کلیسا را ترک میکرد. آنها میتوانستند بنشینند و ویولنت سپس مادرش راهی برای خارج شدن از ازدواجی جعلی با رئیسش به او نشان میداد
ویولنت میدانست که احتمالا دو اصرار خواهد کرد او از آن دسته مردان بود همه چیز را اعتراف میکرد و
اما سپس به این نتیجه میرسید که بدون ازدواج با او هم میتواند همچنان بخشی از زندگی برادرزاده اش باشد و با این که او حمایت از بچه اش را با آغوش باز قبول میکرد، اما برای آن اصرار نمیکرد. به هر حال به نحوی میتوانست به زندگی خود ادامه دهد
زمانی که از در پشتی وارد خانه شد فریاد زد
+ سلام مامان
خانه اشان قدیمی و کمی فرسوده بود ولی در آن احساس راحتی میکرد از رختشوی خانه به اشپزخانه رفت و مادرش را در حالی پیدا کرد که پشت میز نشسته بود
مادرش با لبخندی که چندان درست به نظر نمی آمد گفت : = سلام عزیزم انتظار نداشتم برای ناهار بیای خونه
در حالی که در صندلی کنار او مینشست گفت : + زودتر رفته بودم سر کار برا همین زودتر هم کارم رو تموم کردم
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین اگر خبری از حمایت نباشه پارت بعدی در کار نیست پس لایک و حمایت کنید
در حالی که از پارکینگ کارخانه ی هانتر خارج میشد زیر لب گفت : + غیر ممکنه همه ی اینها غیر ممکنه
چطور ممکن بود که حامله باشد؟ چطور میتوانست به ازدواج با پارک جیمین فکر کند در حالی که نمیتوانست گذشته را تغییر دهد میتوانست برای اینده تلاش کند دیوانه بود که پیشنهاد ازدواج او را قبول کرده بود به خود یاد آوری کرد که هیچ وقت انتخاب اسان ترین راه عاقلانه نبود او پیشنهاد پارک را قبول کرده بود چون همه چیز را راحت تر میکرد اما خودش بهتر میدانست و این دلیلی بود که مصمم بود تا زودتر به خانه برسد مادرش همیشه چند ساعتی در بین روز دفتر کلیسا را ترک میکرد. آنها میتوانستند بنشینند و ویولنت سپس مادرش راهی برای خارج شدن از ازدواجی جعلی با رئیسش به او نشان میداد
ویولنت میدانست که احتمالا دو اصرار خواهد کرد او از آن دسته مردان بود همه چیز را اعتراف میکرد و
اما سپس به این نتیجه میرسید که بدون ازدواج با او هم میتواند همچنان بخشی از زندگی برادرزاده اش باشد و با این که او حمایت از بچه اش را با آغوش باز قبول میکرد، اما برای آن اصرار نمیکرد. به هر حال به نحوی میتوانست به زندگی خود ادامه دهد
زمانی که از در پشتی وارد خانه شد فریاد زد
+ سلام مامان
خانه اشان قدیمی و کمی فرسوده بود ولی در آن احساس راحتی میکرد از رختشوی خانه به اشپزخانه رفت و مادرش را در حالی پیدا کرد که پشت میز نشسته بود
مادرش با لبخندی که چندان درست به نظر نمی آمد گفت : = سلام عزیزم انتظار نداشتم برای ناهار بیای خونه
در حالی که در صندلی کنار او مینشست گفت : + زودتر رفته بودم سر کار برا همین زودتر هم کارم رو تموم کردم
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین اگر خبری از حمایت نباشه پارت بعدی در کار نیست پس لایک و حمایت کنید
- ۸.۹k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط