برای او part : 10
چندادن مطمئن نبود که به اطمینان زیادی احتیاج باشد پارک جیمین از آن دسته مردانی بود که همه چیز را به طور کتبی به دست میاورد که این به معنی تشریفات اداری و کاغذ بازی بود
+ من ارثیه ی جیمی رو نمیخوام اون خیلی زیاده
کمپانی جیمین یکی از کارخانه های بزرگ و مولتی میلیونر بود شاید
+ فقط به خونه و یه کم پشتیبانی از بچه
کمی خود را عقب کشید حتی این هم حریصانه به نظر می آمد
+ نه فقط حمایت از بچه به هر حال جیمی هم این کار رو میکرد
جیمین دستانش را به درون جیب شلوارش برد و به او لبخند زد
_ داری جواب بله میدی
+ اوه
این فکر را در ذهن خود سنجید
+ فکر کنم همینطوره
کی به این نتیجه رسیده بود که این چیزی است که به آن احتیاج دارد؟ اصلا مهم بود؟ جیمین درست میگفت قبول درخواست او زندگیش را راحت تر میکرد
هنوز هم مطمئن نبود که جیمین از این ماجرا چه چیزی را به دست خواهد آورد. مگر اینکه او دوباره میتوانست برای مدتی عضوی از یک خانواده باشد اما ایا این برای او اهمیت داشت ؟
ویولنت گفت : + من اصلا شما رو نمیشناسم
_ ما این رو عوض میکنیم بیا امشب شام رو با هم بخوریم میتونیم منطقی رو همه چیز فکر کنیم و یه زمانی رو تایین میکنیم و به سمت جلو حرکت کنیم
این گونه به نظر می آمد که انگار آنها با هم یک پیمان کاری بسته اند تا ازدواج و هنگامی که به آن فکر کرد فهمید که کاملا همینطور است
موافقت کرد
+ بسیار خب کجا باید همدیگر رو ملاقات کنیم ؟
_ خونه ی من
به سمت میز خود رفت و یک تکه کاغذ برداشت بعد از نوشتن ادرس کاغذ را به سمت او گرفت
_ ساعت ۶.۳۰؟
ویولنت کاغذ را گرفت و سر خود را تکان داد
+ باشه فکر کنم باید ، اه ، برگردم سر کارم
_ هنوز چند ساعت مونده تا کارت شروع شه
میدونم ولی به هر حال که الان اینجا هستم
به سمت در رفت و سپس برگشت و به او نگریست
+ بابت همه چیز ممنونم
_ ممنون ویولنت زیاد نگران نباش میتونیم همه چیز رو درست پیش ببریم. همه چیز درست خواهد شد
لبخند زد و دفتر را ترک کرد درست ؟ او از دوست پسر خود حامله بود تازه موافقت کرده بود که با مردی که او را نمیشناسد ازدواجی موقتی داشته باشد و اینکه قرار بود به خانواده ی خود دروغ بگوید
واقعا نمیتوانست همه چیز درست باشد
سلام به همگی اینم از پارت جدید این پارت رو بخاطر ۸۰۰ تایی شدنمون گذاشتم واستون پس درست حمایت کنید روح نباشید عزیزان
+ من ارثیه ی جیمی رو نمیخوام اون خیلی زیاده
کمپانی جیمین یکی از کارخانه های بزرگ و مولتی میلیونر بود شاید
+ فقط به خونه و یه کم پشتیبانی از بچه
کمی خود را عقب کشید حتی این هم حریصانه به نظر می آمد
+ نه فقط حمایت از بچه به هر حال جیمی هم این کار رو میکرد
جیمین دستانش را به درون جیب شلوارش برد و به او لبخند زد
_ داری جواب بله میدی
+ اوه
این فکر را در ذهن خود سنجید
+ فکر کنم همینطوره
کی به این نتیجه رسیده بود که این چیزی است که به آن احتیاج دارد؟ اصلا مهم بود؟ جیمین درست میگفت قبول درخواست او زندگیش را راحت تر میکرد
هنوز هم مطمئن نبود که جیمین از این ماجرا چه چیزی را به دست خواهد آورد. مگر اینکه او دوباره میتوانست برای مدتی عضوی از یک خانواده باشد اما ایا این برای او اهمیت داشت ؟
ویولنت گفت : + من اصلا شما رو نمیشناسم
_ ما این رو عوض میکنیم بیا امشب شام رو با هم بخوریم میتونیم منطقی رو همه چیز فکر کنیم و یه زمانی رو تایین میکنیم و به سمت جلو حرکت کنیم
این گونه به نظر می آمد که انگار آنها با هم یک پیمان کاری بسته اند تا ازدواج و هنگامی که به آن فکر کرد فهمید که کاملا همینطور است
موافقت کرد
+ بسیار خب کجا باید همدیگر رو ملاقات کنیم ؟
_ خونه ی من
به سمت میز خود رفت و یک تکه کاغذ برداشت بعد از نوشتن ادرس کاغذ را به سمت او گرفت
_ ساعت ۶.۳۰؟
ویولنت کاغذ را گرفت و سر خود را تکان داد
+ باشه فکر کنم باید ، اه ، برگردم سر کارم
_ هنوز چند ساعت مونده تا کارت شروع شه
میدونم ولی به هر حال که الان اینجا هستم
به سمت در رفت و سپس برگشت و به او نگریست
+ بابت همه چیز ممنونم
_ ممنون ویولنت زیاد نگران نباش میتونیم همه چیز رو درست پیش ببریم. همه چیز درست خواهد شد
لبخند زد و دفتر را ترک کرد درست ؟ او از دوست پسر خود حامله بود تازه موافقت کرده بود که با مردی که او را نمیشناسد ازدواجی موقتی داشته باشد و اینکه قرار بود به خانواده ی خود دروغ بگوید
واقعا نمیتوانست همه چیز درست باشد
سلام به همگی اینم از پارت جدید این پارت رو بخاطر ۸۰۰ تایی شدنمون گذاشتم واستون پس درست حمایت کنید روح نباشید عزیزان
- ۱۱.۲k
- ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط