به خود پوشیده پنهانم نهانم را نمیدانم

به خود پوشــیده پنهانم نهانم را نمیدانم 
گره افــــــتاد در کارم، امانم را نمی دانم
زخود همواره میپرسم چرا هر روزه در راهم
به شب آیا رسم جائی که مهمانم، نمی دانم
کدامین نغمه دلکش شود همــراه ساز من
در این آواز تکراری که میــــخوانم نمیدانم
طبیب دیگران بودم ولی هیهات حیرانم
چه دردی این چنین افتاده بر جانم نمی دانم
دریغا درد پنهانی دریغ از آنچه میدانی
کــــــدام حنظل بود داروی درمانم نمیدانم
سر شوریده ام میپرسد از مولای خود حافظ
کدام فالی ز دیوان تو بر خوانم، نمیدانم...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

چه دورم از نفس هایت چه از تب کردنم دوریچه بیرحمانه تن دادی ب...

چشمی مست و همرنگ عسل داشتبسی عاشق چو من او در محل داشتخیابان...

پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟!آری ! اگر بسیار اگر کم فرق...

دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستستکس بر او دست نیابد که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط