چند پارتی (درخواستی )

«وقتی از پروشگاه شمارو به سرپرستی میگیرن»
تقه ای به در زدم که مدیر آروم و مهروبن جواب داد
مدیر:دخترم بیا تو
وااااا این یهو چش شددد چرا اینقدر مهربون شد ...انگار نه انگار دیروز داشت به خاطر یک طی نکشیدن منو جر وا جر میکرد
آروم وارد اتاق شدم که با چهره ای جذابش روبه رو شدم با یک پوز خند و دوباره همون چشم هام خمار داشت نگام میکرد
رو کردم سمت آقای مدیر
+با من کاری داشتین؟
مدیر:دخترم امروز روزه شانسته
واییی داشتم بال در میاوردم یعنی چیشدهههه
+چیشده؟
مدیر:این آقا شمارو به سرپرستی گرفتن
(با خنده)
توی شک بدی رفتم .با صدای آقای مدیر به خودم اومدم که داشت اسممو صدا می زد و به خودم اومدم چشم هام شد چهارتا و دهنم وامونده بود
+چیییییییی.....چی داری میگیییی
مدیر:دخترم داد نزن گفتم این آقا شمارو به سرپرستی گرفتن
با همون حالت برگشتم و نگاهش کردم
-فکر کنم شما مخالفی ؟
لعنتی صداش هم جذاب بوددد
+کی من....نه ..نه
مدیر:خیلی خوب برو وسایلتو و بردار پدر جدیدت منتظرت می مونه
+چشم
از اتاق زدم بیرون .یک آهنگ توی ذهنم پلی کردم و تا وقتی برسم به اتاقم قر دادم لعنتی خبر نداشت تو دلم عروسی
ولی از یک لحاظ هم بد بود آخه اون حتما زن داره پسسسسس این یکم بده برام آخه فکر کن مادرت بشه رقیب عشقیت .باید این عشقو خفه کنم توی وجودم اون بابامه نمیشه
یک شلوار بگ مشکی با یک شومیز مشکی پوشیدم یک پالتوی بلند مشکی هم روش دادم با بوت های مشکیم پوشیدم .چشمم افتاد به شال گردن مادرم مشکی بود اونم انداختم دور گردنم .وسیله زیاد نداشتم توی یک کیف کوچیک جا شد .با همه خداحافظی کردم و کیف و انداختم روی دوشم و رفتم سمت ماشین
-اماده ای؟
+بله
-لازم نیست با من رسمی حرف بزنی
+باشه دیگه رسمی حرف نمی‌زنم
لبخندی روی لبش اومد که باعث شد قند توی دلم آب بشههه لعنتییی من چه جوری دوستش نداشته باشم اخههه
دیدگاه ها (۱۱)

چند پارتی (درخواستی )

چند پارتی (درخواستی )

چند پارتی (درخواستی )

#جمهوری #اسلامی #ایرانی من باید جلو حلق خودمو بگیرم وگرنه سو...

شوهر دو روزه پارت۸۳

قهوه تلخپارت ۳٠ویو چویا تازه فهمیدم که چه گندی زدم خیلی نارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط