یِـک ســآل بَـعـد
دوپآرتی jk
P.2
______________________________________________.
last part:
درو باز کرد و تینا رو کشید داخل خونش
ایزابل: چطورییی
تینا: هیی خوبم تو خوبی
ایزابل: بیا تووو یه خبر دارم براتتت
تینا: باشه باشهه
ایزابل تینا رو نشوند رو مبل
ایزابل: خببب چی میخوری برات بیارم؟؟؟
تینا: چیزی نمیخوامم فقط خبرتو بگو..که مطمعنم به خوب شدن حالت هم ربط داره
ایزابل گوشیشو تو دستش گرفت و فشرد
ایزابل: خب باشه
تینا با کنجکاوی گفت:
میشنوم
ایزابل: خب راستش چند وقته پیش یکی زنگ زد بهم
و در کمال ناباوری...
تینا:...؟
ایزابل: جونگکوک بود...
تینا: شوخیه خوبی بود
ایزابل: نبخدا راست میگم خودش بود
تینا: دختر دیوونه شدی؟
شاید یکی به شوخی و بازی با احساساتت اینکارو کرده...
ایزابل: نه صداش خودش بود
لحنش
رفتاراش
لقب هایی که بهم داده بود...
تینا: نه من باور نمیکنم ایزابل تو دیوونه شدی
با این حرف ایزابل خیلی بهش برخورد
اون دیوونه نبود
داد زد :
ایزابل: من دیوونه نیستمم بفهم
اون خودش بود
تینا: خانوم کیم ایزابل
دوست پسر شما 11 ماهه پیش
در 13 سپتامبر سال 2024 فوت کردن
اونم توی تصادف
ایزابل با گریه داد میزد:
اون نمرده
این خودش یه شوخی بود
یدفعه گوشیشو دراورد و گفت:
بزار پیامامونو نشونت بدم
ایزابل سریع صفحه چت خودشو جونگکوک رو باز کرد
میخواست پیام هارو به تینا نشون بده تا باور کنه
ولی در کمال ناباوری
توی صفحه چتشون خالی بود
هیچ پیامی نبود
جز یه ویس
یه ویس که از طرف جونگکوک ارسال شده بود
صدای گوشیشو زیاد کرد و ویس رو پخش کرد
صدای جونگکوک بود
جونگکوک: ایزا...؟ایزابل...
خواستم فقط یه چیزی کوتاه بگم
هیچوقت فراموشم نکن... .
من نباید فراموش شم..!
----...---...---...---...---...---...---...---...---...---...---...---...----
گفت چشم ها دروغ نمیگویند
همین یک دروغ بود...!
_____________________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
دوپآرتی jk
P.2
______________________________________________.
last part:
درو باز کرد و تینا رو کشید داخل خونش
ایزابل: چطورییی
تینا: هیی خوبم تو خوبی
ایزابل: بیا تووو یه خبر دارم براتتت
تینا: باشه باشهه
ایزابل تینا رو نشوند رو مبل
ایزابل: خببب چی میخوری برات بیارم؟؟؟
تینا: چیزی نمیخوامم فقط خبرتو بگو..که مطمعنم به خوب شدن حالت هم ربط داره
ایزابل گوشیشو تو دستش گرفت و فشرد
ایزابل: خب باشه
تینا با کنجکاوی گفت:
میشنوم
ایزابل: خب راستش چند وقته پیش یکی زنگ زد بهم
و در کمال ناباوری...
تینا:...؟
ایزابل: جونگکوک بود...
تینا: شوخیه خوبی بود
ایزابل: نبخدا راست میگم خودش بود
تینا: دختر دیوونه شدی؟
شاید یکی به شوخی و بازی با احساساتت اینکارو کرده...
ایزابل: نه صداش خودش بود
لحنش
رفتاراش
لقب هایی که بهم داده بود...
تینا: نه من باور نمیکنم ایزابل تو دیوونه شدی
با این حرف ایزابل خیلی بهش برخورد
اون دیوونه نبود
داد زد :
ایزابل: من دیوونه نیستمم بفهم
اون خودش بود
تینا: خانوم کیم ایزابل
دوست پسر شما 11 ماهه پیش
در 13 سپتامبر سال 2024 فوت کردن
اونم توی تصادف
ایزابل با گریه داد میزد:
اون نمرده
این خودش یه شوخی بود
یدفعه گوشیشو دراورد و گفت:
بزار پیامامونو نشونت بدم
ایزابل سریع صفحه چت خودشو جونگکوک رو باز کرد
میخواست پیام هارو به تینا نشون بده تا باور کنه
ولی در کمال ناباوری
توی صفحه چتشون خالی بود
هیچ پیامی نبود
جز یه ویس
یه ویس که از طرف جونگکوک ارسال شده بود
صدای گوشیشو زیاد کرد و ویس رو پخش کرد
صدای جونگکوک بود
جونگکوک: ایزا...؟ایزابل...
خواستم فقط یه چیزی کوتاه بگم
هیچوقت فراموشم نکن... .
من نباید فراموش شم..!
----...---...---...---...---...---...---...---...---...---...---...---...----
گفت چشم ها دروغ نمیگویند
همین یک دروغ بود...!
_____________________________________________-
اَز جِکسـ ـو... .
پآیآن... .
- ۱۰.۰k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط