خود کرده را تدبیر نیست من همان خود کرده ام

خود کرده را تدبیر نیست "من همان خود کرده اَم
مَن بِه عمری اشتباهِ عاشقی خو کرده ام

من همان عیّارِ شَبگردَم که هر شَب در رهَش
درپِی گُمگشتِه اَم هرشب گُلی بو کرده اَم

من اَسیر ،پُشت مُژگان دیار صورتَش،..
خویش را در پای بندِ تیغِ اَبرو کرده اَم

روزگارِ من فقط در حَسرتِ وَصلَش گُذشت
پاره های فرشِ دِل ، با اشک روفو کرده ام

بارها این دل مِثال دانه یِ تَسبیح ازهَم پاره شُد
با صبوری دانه یِ تسبیحِ بِسم الله را سو کرده اَم

کاش می دیدَش که شبها هم خیالَش با مَن است
بارها این کوچه را تا صبح جارو کرده اَم...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

تو نیستی و من می نویسم گفتی: مگر من کیستم؟ گفتم: تو دنیای من...

مـیـدانـی ایـن روزها ڪـه داشتـَنـت فـَقـَط خـیـال اسـتمـن دَ...

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

پای بر چشمم گذار، ای بهترین مهمان عشق!!!تا به یٌمن مقدمت، بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط