#آی‌آدم‌ها
آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید

آن زمان که مست هستید، از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییِ بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می‌بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان!

آی آدم‌ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره جامه‌تان بر تن
یک نفر در آب می‌خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد
باز می‌دارد دهان، با چشم از وحشت دریده
سایه‌هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی‌تابی‌اش افزون
می‌کند زین آب‌ها بیرون
گاه سر، گه پا.

آی آدم‌ها!
او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می‌پاید
می‌زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم‌ها که روی ساحلِ آرام در کار تماشایید!
موج می‌کوبد به روی ساحلِ خاموش
پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می‌رود نعره‌زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید:
آی آدم‌ها!
و صدای باد هر دم دل‌گزاتر
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب‌های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
آی آدم‌ها!
آی آدم‌ها!
پ ♡ ن
من هیچوقت از چیزی فرار نکردم چون کسی رو نداشتم ک بهش پناه ببرم همیشه مجبور بودم خودم یکاریش کنم...
☆☆
دروغ چرا فشار زندگی قشنگ داره نصفم میکنه...
#هرمزگان‌زیبا
#بندرعباس
#چوک‌بندر
#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب
#ویسگون
دیدگاه ها (۲۷)

#خاطراتِ‌بد‌سوز!ساده نوشتمساده تر از پیچهای بی کسیکنار نبودن...

#هیچ‌می‌زنی!من که دست هایم به خون آرزوهایم آغشته‌اندو تن بی‌...

#عشقِ‌آبزی...موجِ دریا به بی آبی انداختمچندی نگذشت که جسمم ا...

#دیوونهتو فامیل حرف افتاده بود که داییم عاشق شدهسنم خیلی کم ...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط