#هیچ‌می‌زنی!
من که دست هایم به خون آرزوهایم آغشته‌اند
و تن بی‌جان آینده را, در اعماق مردمک های تو
با همین دستان خونین دفن می‌کنم

اگر درخشش زندگی‌ام, چشم هایت را می‌زند
چه سود؟
به باد گویم که چراغم را افسرده کند


و تو می‌دانی که می‌دانم
من مدت ها پیش
دست از برتر بودن برداشته‌م
من که در رقابت با زاویه‌ی ابروانت کمر شکستم

حال این تویی پا برجا
من مانده‌ام  بی ادعا

و از تمام آن چه داشته‌ام
حال قلبی دریده
و روحی خسته‌ در دست دارم
این تیر که آخرین است
با انتخاب خود به هدف بزن
آخرین تیر نا‌ امیدی نگاهت را بر قلب بزن
اگر بر قلب میزنی

آن شکاف سابق را
که با بی تفاوتی برجا گذاشتی
بپا!
که تیرت از میانش به بیرون راه نیابد.
و بدان
زنی پیر در کنج آنجا لانه گزیده
خانه‌‌اش را خراب نکن!
قلب را بدر
ویرانه کن
اما آن را نه!

اگر روح می‌زنی
هیچ می‌زنی...
👇
کاش معشوقی بود که ادبیات فرانسه خوانده بود ,و چهره ای شبیه به بازیگران ایتالیایی داشت و بوی گل‌های هلندی را می داد,ولی تعصب و غرور آلمانی بلد نبود ,معشوقی که گویی هیجان و نشاط را از مردم آمریکای لاتین و خردورزی و حکمت را از فلسفه یونان به ارث برده بود و نظم قاعده مند چشم بادمی ها را در ابراز پیوسته احساساتش در دستور کار قرار می داد و مثل مشاهیر روس در نوشتن زبده بود و ناشناخته بود مانند یکی از کشور های آفریقایی , و با یک موسیقی بی کلام ترکی استحاله می شد و معصومیت و دل انگیز بودن او را می شد حس کرد در شعر شاعران عرب
کاش این معشوق ایرانی بود...
#هرمزگان‌زیبا
#بندرعباس
#چوک‌بندر
#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب
#ویسگون
دیدگاه ها (۱۲)

#بوسه_بر_تنهایی...تنم آراسته استاز زخمهایی که نادیده گرفتمام...

#بیا‌_با_نوشته‌های‌من‌همراه_شو!بیا با نوشته های من همراه شو!...

#خاطراتِ‌بد‌سوز!ساده نوشتمساده تر از پیچهای بی کسیکنار نبودن...

#آی‌آدم‌هاآی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!یک نفر در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط