پارت اول_آرابل
.
باران نم نم روی برگهای تیره ی جنگل می چکید و بوی خاک باران خورده با بادی خنک در هوا پیچیده بود. مونا مثل هر روز از مسیر باریک کنار مدرسه میگذشت ولی امروز چیزی فرق داشت.
صدای زمزمه ای ظریف شبیه خنده ی زنگوله ای از دل مه می آمد. مونا قدمهایش را آهسته کرد. میان شاخه ها سایه های درخشان سبز و بنفش میرقصیدند؛ موجوداتی شبیه پروانه اما با بالهایی شفاف که رگه های نقره ای داشتند.
کنجکاوی غلبه کرد مونا بی آنکه بفهمد وارد جنگل شد. هر قدم که جلو میرفت مه غلیظ تر و هوا روشن تر میشد؛ روشنایی ای نه از خورشید بلکه از درون درختان
وقتی چشمانش دوباره فوکوس ،گرفت دیگر در جنگل معمولی نبود. دنیایی بود که نور و رنگ در آن زنده می رقصیدند از میان بوته های درخشان دختری با موهای آبی رنگ و بالهای نقره ای بیرون آمد کاترین که لبخندی آرام روی لب داشت.
کاترین_ "بالاخره اومدی...پس تو کسی هستی که جلوی پریزاد رو میگیره؟"
مونا که هنوز قلبش تند میزد فقط یک سوال داشت؛ چرا اینجاست؟
"پارت بعدی=لایک۳۰"
.
باران نم نم روی برگهای تیره ی جنگل می چکید و بوی خاک باران خورده با بادی خنک در هوا پیچیده بود. مونا مثل هر روز از مسیر باریک کنار مدرسه میگذشت ولی امروز چیزی فرق داشت.
صدای زمزمه ای ظریف شبیه خنده ی زنگوله ای از دل مه می آمد. مونا قدمهایش را آهسته کرد. میان شاخه ها سایه های درخشان سبز و بنفش میرقصیدند؛ موجوداتی شبیه پروانه اما با بالهایی شفاف که رگه های نقره ای داشتند.
کنجکاوی غلبه کرد مونا بی آنکه بفهمد وارد جنگل شد. هر قدم که جلو میرفت مه غلیظ تر و هوا روشن تر میشد؛ روشنایی ای نه از خورشید بلکه از درون درختان
وقتی چشمانش دوباره فوکوس ،گرفت دیگر در جنگل معمولی نبود. دنیایی بود که نور و رنگ در آن زنده می رقصیدند از میان بوته های درخشان دختری با موهای آبی رنگ و بالهای نقره ای بیرون آمد کاترین که لبخندی آرام روی لب داشت.
کاترین_ "بالاخره اومدی...پس تو کسی هستی که جلوی پریزاد رو میگیره؟"
مونا که هنوز قلبش تند میزد فقط یک سوال داشت؛ چرا اینجاست؟
"پارت بعدی=لایک۳۰"
- ۹.۲k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط