عزیزترینم میدانم که مرا دوست میداری چرا که خلاف این امر
عزیزترینم ، میدانم که مرا دوست میداری چرا که خلاف این امر وجود نخواهد داشت ؛ نه از نظر من
اما دوست داشتن هایَت... همه چیز را از من ربودهاست ، جرم هایی را مرتکب شده که با هیچ چیزی پوشانده نخواهند شد.
میخواهی بدانی چرا ؟ اینکه کاری ندارد قربانت شوَم ، برایت تا صبح میگویَم
تو ، قلبم را شکستی ، روحم را پژمرده ساختی ، آزادیام را کُشتی ، زبانم را بریدی ، جانم را گرفتی ، حسم را ویرانگر شدی ، امیدم را ناامید کردی ، خاطراتم را سوزاندی ، پر پروازم را بریدی تو تمام وجودم را از هستی ساقط کردهای
آری تو بار ها این کار هارا کردهای اما حال زبان باز کن و یابو مباش ، چرا سخن نمیگویی ؟ جانم فدایت لال شدهای !!؟ زبانت را بریدهاند ؟ زبان باز کن و چیزی بگو ای زبان نفهم ، وجودم را دار زدی چیزی بگو ، جگرم را آتش زدی لب باز کن ای لامذهب ، از دنیا بریدهام جگرت بسوزت ای شیرین زبانم چیزی بگو.
چیزی بگو نازنینم
خستهام کردی چیزی بگو ؛.
چیزی بگو که دیگر نایی برای متهم ساختنت ندارم. چیزی بگو.
اما دوست داشتن هایَت... همه چیز را از من ربودهاست ، جرم هایی را مرتکب شده که با هیچ چیزی پوشانده نخواهند شد.
میخواهی بدانی چرا ؟ اینکه کاری ندارد قربانت شوَم ، برایت تا صبح میگویَم
تو ، قلبم را شکستی ، روحم را پژمرده ساختی ، آزادیام را کُشتی ، زبانم را بریدی ، جانم را گرفتی ، حسم را ویرانگر شدی ، امیدم را ناامید کردی ، خاطراتم را سوزاندی ، پر پروازم را بریدی تو تمام وجودم را از هستی ساقط کردهای
آری تو بار ها این کار هارا کردهای اما حال زبان باز کن و یابو مباش ، چرا سخن نمیگویی ؟ جانم فدایت لال شدهای !!؟ زبانت را بریدهاند ؟ زبان باز کن و چیزی بگو ای زبان نفهم ، وجودم را دار زدی چیزی بگو ، جگرم را آتش زدی لب باز کن ای لامذهب ، از دنیا بریدهام جگرت بسوزت ای شیرین زبانم چیزی بگو.
چیزی بگو نازنینم
خستهام کردی چیزی بگو ؛.
چیزی بگو که دیگر نایی برای متهم ساختنت ندارم. چیزی بگو.
- ۳.۴k
- ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط