مرا رها کنید خستهام
مرا رها کنید ، خستهام ،
رهایَم کنید.. این کارهایِتان را به چه میخواهم؟؟ رهایَم کنید . روزی مرا تاج میگزاشتید و دورادور شهر میگرداندید و حال در سوراخی پنهان کرده و منکر وجودم میشَوید ؟
شما دِگر چه هیولایی هستید.
خستهام.
احساسِ حیات نمیکنم ؛ تنها.. همه چیز بیمعناست ، همه چیز ،؛ ای کاش میتوانستم گُم شَوَم تا بلکه خویش را پیدا کنم .
تنها ای کاش میتوانستم برای چند ماهی نه چندان دراز تمامِ زندگیام را تجربه کنم و بعد.. چشمانم را ببندم و خواب را دعوت پلک هایَم کنم ، خوابی طولانی ، به قدمت درد هایَم..
رهایَم کنید.. این کارهایِتان را به چه میخواهم؟؟ رهایَم کنید . روزی مرا تاج میگزاشتید و دورادور شهر میگرداندید و حال در سوراخی پنهان کرده و منکر وجودم میشَوید ؟
شما دِگر چه هیولایی هستید.
خستهام.
احساسِ حیات نمیکنم ؛ تنها.. همه چیز بیمعناست ، همه چیز ،؛ ای کاش میتوانستم گُم شَوَم تا بلکه خویش را پیدا کنم .
تنها ای کاش میتوانستم برای چند ماهی نه چندان دراز تمامِ زندگیام را تجربه کنم و بعد.. چشمانم را ببندم و خواب را دعوت پلک هایَم کنم ، خوابی طولانی ، به قدمت درد هایَم..
- ۳.۴k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط